هوش مصنوعی: در ناحیه کشمیر، مرغزاری زیبا وجود دارد که پرندگان مختلفی در آن زندگی می‌کنند. زاغی بر درختی بزرگ لانه دارد و صیادی فقیر به قصد شکار به آنجا می‌آید. صیاد دامی برای کبوتران می‌گسترد و گروهی کبوتر به رهبری کبوتری به نام مطوقه در دام می‌افتند. مطوقه به دیگران توصیه می‌کند که با همکاری هم دام را از جا بکنند تا آزاد شوند. آنها این کار را انجام می‌دهند و صیاد ناامید می‌شود. زاغ که شاهد این ماجرا بوده، تصمیم می‌گیرد از آن درس بگیرد تا در آینده از خطرات مشابه در امان بماند.
رده سنی: 10+ این متن دارای پیام اخلاقی و درس‌آموز است و با زبانی ساده و قابل فهم برای کودکان و نوجوانان بیان شده است. همچنین، отсут هرگونه محتوای نامناسب یا پیچیده آن را برای این رده سنی مناسب می‌سازد.

بخش ۲

آورده‌اند که در ناحیت کشمیر متصیدی خوش و مرغزاری نزه بود که از عکس ریاحین او پر زاغ چون دم طاووس نمودی، و در پیش جمال او دم طاووس بپر زاغ مانستی

درفشان لاله در وی چون چراغی
ولیک از دود او برجانش داغی

شقایق بر یکی پای ایستاده
چو برشاخ زمرد جام باده
و در وی شکاری بسیار، و اختلاف صیادان آنجا متواتر. زاغی در حوالی آن بر درختی بزرگ گشن خانه داشت. نشسته بود و چپ و راست می‌نگریست. ناگاه صیادی بدحال خشن جامه، جالی برگردن و عصایی در دست، روی بدان درخت نهاد. بترسید و با خود گفت: این مرد را کاری افتاد که می‌آید، و نتوان دانست که قصد من دارد یا ازان کس دیگر، من باری جای نگه دارم و می‌نگرم تا چه کند.
صیاد پیش آمد و، جال بازکشید و، حبه بینداخت و، د رکمین نشست. ساعتی بود، قومی کبوتران برسیدند، و سر ایشان کبوتری بود که او را مطوقه گفتندی، و در طاعت و مطاوعت او روزگار گذاشتندی. چندانکه دانه بدیدند غافل وار فرود آمدند و جمله در دام افتادند. و صیاد شادمنان گشت و گرازان بتگ ایستاد. تا ایشان را در ضبط آرد. و کبوتران اضطرابی می‌کردند و هریک خود را می‌کوشید. مطوقه گفت:جای مجادله نیست، چنان باید که همگنان استخلاص یاران را مهم تر از تخلص خواد شناسند. و حالی صواب آن باشد که جمله بطریق تعاون قوتی کنید تا دام از جای برگیریم فکه رهایش ما درانست. کبوتران فرمان وی بکردند و دام برکندند و سرخویش گرفت. و صیاد در پی ایشان ایستاد، بر آن امید که آخر درمانند و بیفتند. زاغ با خود اندیشید که: بر اثر ایشان بروم و معلوم گردانم که فرجام کار ایشان چه باشد، که من از مثل این واقعه ایمن نتوانم بود، و از تجارت برای دفع حوادث سلاحها توان ساخت.
و مطوقه چون بدید که صیاد در قفای ایشان است یاران را گفت:این ستیزه روی در کار ما بجد است، و تا از چشم او ناپیدا نشویم دل از ما برنگیرد. طریق آنست که سوی آبادانیها و درختستانها رویم تا نظر او از ما منقطع گردد، و نومید و خایب بازگردد، که در این نزدیکی موشی است از دوستان من، او را بگویم تا این بندها ببرد. کبوتران اشارت او را اما م ساختند و راه بتافتند و صیاد بازگشت. وزاغ همچنان می‌رفت تا وجه مخرج ایشان پیش چشم کند، و آن ذخیرت ایام خویش گرداند.
تعداد ابیات: ۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱ - باب دوستی کبوتر و زاغ و موش و باخه و آهو
گوهر بعدی:بخش ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.