هوش مصنوعی: این شعر از بیدل دهلوی بیانگر نارضایتی از وضعیت موجود، ناامیدی از دنیای مادی و انتقاد از بی‌عدالتی‌ها و رنج‌های زندگی است. شاعر از فروختن خود ابراز ننگ می‌کند، از خشونت روزگار شکایت دارد و به دنبال رهایی از قید و بندهای دنیوی است. او به بی‌ثباتی زندگی اشاره می‌کند و معتقد است که اعتبارهای دنیوی ارزشی ندارند. در نهایت، شاعر به دنبال معنویتی فراتر از ظواهر مادی است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار است. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و انتقادهای اجتماعی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۱۹۰۶

ز خودفروشی پرواز بسکه دارم ننگ
چو اشک شمع چکیده‌ست خونم آنسوی رنگ

به قدرآگهی اسباب وحشت است اینجا
سواد دیدهٔ آهو بس است داغ پلنگ

نمی‌شود طرف نرمخو درشتی دهر
به روی آب محالست ایستادن سنگ

تو ناخدای محیط غرور باش‌که من
ز جیب خوبش فرورفته‌ام به‌کام نهنگ

به نیم چشم‌زدن وصل مقصد است اینجا
شرارما نکشد زحمت ره و فرسنگ

به اعتبار اگر وارسی نمی‌ارزد
گشاده‌رویی‌گوهر به خجلت دل تنگ

به ذوق‌کینه ستم پیشه زندگی دارد
کمان همین نفسی می‌کشد به زورخدنگ

به قدر عجز ازین دامگاهت آزادیست
که دل شکاف قفس دارد از شکستن رنگ

جز این‌که کلفت بیجا کشد چه سازد کس
جهان‌المکده و آرزو نشاط آهنگ

ز صورت ارهمه معنی شوی رهایی نیست
فتاده است جهانی به قیدگاه فرنگ

به‌کسب نی نفسی زن صفای دل درباب
گشودن مژه آیینه راست رفتن رنگ

وبال دوش‌کسان بودن از حیا دور است
نبسته است‌کسی پا به‌گردنت چو تفنگ

درین محیط ز مضمون اعتبار مپرس
حباب بست نفس بسکه دید قافیه تنگ

چو نام تکیه به نقش نگین مکن بیدل
که جز شکست چه دارد سر رسیده به سنگ
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.