هوش مصنوعی:
این شعر به مضامینی همچون تسلیم در برابر تقدیر، قناعت، عبرتگیری از زندگی، و ناپایداری دنیا میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر نمادین مانند آینه، زنجیر، و حباب، به بیان مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی میپردازد و مخاطب را به تفکر در مورد ذات گذرای زندگی دعوت میکند.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها نیاز به تجربه و شناخت کافی از زندگی دارد. همچنین، برخی از اشارات نمادین و انتزاعی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۶۹۲
قد خمیده ندارد به غیر ناله حضور
که نیست خانهٔ زنجیر بیصدا معمور
وجود عاریت آیینهدار تسلیم است
مخواه غیر خمیدن ز پیکر مزدور
محیط فال حبابی نزد ز هستی من
نماید آینه ام را مگر سراب از دور
به یاد جلوه قناعتکن و فضول مباش
که سخت آینه سوز است حسن خلوت طور
نقاب معنی مطلوب از طلب واکرد
قدح دماندن خمیازه بر لب مخمور
شه سریر یقین شد کسی که چون حلاج
فراشت از علم دار رایت منصور
در این جنونکده حیرتطراز عبرتهاست
کمال باقی یاران به دستگاه قصور
گزیرنیست به زبر فلک ز شادی وغم
به نوش و نیش مهیاست خانهٔ زنبور
سفال خویش غنیمت شمر که مدتهاست
شکست چینی مو ریخت ازسر فغفور
در آب ملک قناعت که میخرند آنجا
غبار شوکت جم سرمه وار دیده ی مور
به چشم عبرت اگر بنگری نخواهی دید
ز جامه جز کفن ، از خانهها ، به غیر قبور
اگر نه کوری و غفلت فشرده مژگانت
گشاد چشم مدان جز تبسم لب گور
گواه غفلت آفاق کسب آگاهیست
همان خوش است که باشد به خواب دیده ی کور
زبان ز حرف خطا محو کام به بیدل
به هرزه چند کشی دست از آستین شعور
که نیست خانهٔ زنجیر بیصدا معمور
وجود عاریت آیینهدار تسلیم است
مخواه غیر خمیدن ز پیکر مزدور
محیط فال حبابی نزد ز هستی من
نماید آینه ام را مگر سراب از دور
به یاد جلوه قناعتکن و فضول مباش
که سخت آینه سوز است حسن خلوت طور
نقاب معنی مطلوب از طلب واکرد
قدح دماندن خمیازه بر لب مخمور
شه سریر یقین شد کسی که چون حلاج
فراشت از علم دار رایت منصور
در این جنونکده حیرتطراز عبرتهاست
کمال باقی یاران به دستگاه قصور
گزیرنیست به زبر فلک ز شادی وغم
به نوش و نیش مهیاست خانهٔ زنبور
سفال خویش غنیمت شمر که مدتهاست
شکست چینی مو ریخت ازسر فغفور
در آب ملک قناعت که میخرند آنجا
غبار شوکت جم سرمه وار دیده ی مور
به چشم عبرت اگر بنگری نخواهی دید
ز جامه جز کفن ، از خانهها ، به غیر قبور
اگر نه کوری و غفلت فشرده مژگانت
گشاد چشم مدان جز تبسم لب گور
گواه غفلت آفاق کسب آگاهیست
همان خوش است که باشد به خواب دیده ی کور
زبان ز حرف خطا محو کام به بیدل
به هرزه چند کشی دست از آستین شعور
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.