هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق، وابستگی، تقاضا و عذاب‌های عشق سخن می‌گوید. او از مخاطب خود می‌خواهد که تعلق‌هایش را رها نکند و از او انتظار دارد که در برابر عشق و تقاضاهایش مقاومت نکند. شاعر همچنین به مفاهیمی مانند مرگ، زندگی، عقل و خرد اشاره می‌کند و از مخاطب می‌خواهد که در مسیر عشق و زندگی صبور باشد.
رده سنی: 18+ این متن دارای مفاهیم عمیق فلسفی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مرگ و عذاب‌های عشق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۴۰

گَر تو خواهی که تو را بی­‌کَس و تنها نکُنم
وامِقَت باشم هر لحظه و عَذْرا نکُنم

این تَعَلُّق به تو دارد سَرِرِشته مَگُذار
کَژْ مَباز ای کَژِ کَژْباز مَکُنْ تا نکُنم

گفته‌­یی جان دَهَمَت نانِ جوین می‌نَدَهی
بی‌­خَبَر دانی‌­اَم اَرْ هیچ مُکافا نکُنم

گوشِ تو تا بِنَمالَم نگُشایَد چَشمَت
دَهَمَت بیم مُباراتِ تو امّا نکُنم

مُتَفَرِّق شود اَجْزایِ تو هنگامِ اجَل
تو گمان برده که جمعیّتِ اجزا نکُنم

مُنشِئِ روز و شَبَم نیست شود هست کُنم
پس چرا روزِ تو را عاقِبَت اِنْشا نکُنم؟

هر دَمی حَشْرِ نُوَسْتَت زِ تَرَح تا به فَرَح
پس چرا صَبرِ تو را شُکرِ شِکَرخا نکُنم؟

هر کسی عاشقِ کاری زِ تَقاضایِ من است
پس چه شُد کارِ جَزا را که تَقاضا نکُنم؟

تا زِ زِهدانِ جهانْ هَمچو جَنینَت نَبُرَم
در جهانِ خِرَد و عقلْ تو را جا نکُنم

گُلْشَنِ عقل و خِرَد پُرگُل و ریحانِ طَری‌ست
چَشمْ بَستی به ستیزه که تماشا نکُنم

طَبْلِ بازِ شَهَم ای باز بَرین بانگ بیا
پیش از آن که بِرَوَم نَظْمِ غَزَل­‌ها نکُنم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.