هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از حالات متضاد و متغیر خود سخن میگوید. او از وسوسهها، کشمکشها و تغییرات روحی و روانی خود میگوید و از این که گاهی مانند کمان کشیده میشود و گاهی مانند ستاره در آسمان حرکت میکند. شاعر از عشق، فراق، مستی و هوشیاری سخن میگوید و از این که گاهی در اوج است و گاهی در حضیض. او از عشق به لیلی و مجنون یاد میکند و از این که از قید و بندهای دنیوی رها شده است. شاعر در نهایت از عشق به عنوان نیرویی که زندگیاش را روشن کرده است، یاد میکند و از آن میخواهد که به او بادهای از خرابات معانی بدهد تا بتواند از این دنیای رسمی رها شود.
رده سنی:
18+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مستی و عشق ممکن است برای سنین پایینتر قابل درک نباشد و نیاز به تجربهی بیشتری دارد.
غزل شمارهٔ ۱۶۰۸
چه کَسَم من چه کَسَم من که بَسی وَسوَسهمَندم
گَهْ از آن سویْ کَشَندم گَهْ ازین سویْ کَشَندم
زِ کَشاکَش چو کَمانَم به کَفِ گوشکَشانَم
قَدَر از بامْ دَراُفْتَد چو دَرِ خانه بِبَندم
مَگَر اِسْتارهٔ چَرخَم که زِبُرجی سویِ بُرجی
به نُحوسیش بِگِریم به سُعودیش بِخَندم
به سَما و به بُروجَش به هُبوط و به عُروجَش
نَفَسی همتَکِ بادم نَفَسی من هَلَپَندم
نَفَسی آتشِ سوزان نَفَسی سیلِ گُریزان
زِچه اَصلَم زِچه فَصلَم به چه بازار خَرَندم؟
نَفَسی فوقِ طِباقَم نَفَسی شام و عِراقَم
نَفَسی غَرقِ فِراقَم نَفَسی رازِ تو رَندم
نَفَسی هَمرَهِ ماهَم نَفَسی مَستِ اِلهَم
نَفَسی یوسُفِ چاهَم نَفَسی جُمله گَزَندم
نَفَسی رَهْزن و غولَم نَفَسی تُند و مَلولَم
نَفَسی زین دو بُرونَم که بر آن بام بُلندم
بِزَن ای مُطربِ قانون هَوَسِ لیلی و مَجنون
که من از سِلْسِله جَستَم وَتَدِ هوش بِکَندم
به خدا که نَگُریزی قَدَح مِهْر نَریزی
چه شود ای شَهِ خوبان که کُنی گوش به پَندم؟
هَله ای اوَّل و آخِر بِدِه آن بادهٔ فاخِر
که شُد این بَزْم مُنَوَّر به تو ای عشقْ پَسَندم
بِدِه آن بادهٔ جانی زِ خَراباتِ مَعانی
که بدان اَرْزَد چاکر که ازان باده دَهَنْدم
بِپَران ناطِقِ جان را تو ازین مَنْطِقِ رَسمی
که نمییابد میدان به گَوِ حَرفْ سَمَندَم
گَهْ از آن سویْ کَشَندم گَهْ ازین سویْ کَشَندم
زِ کَشاکَش چو کَمانَم به کَفِ گوشکَشانَم
قَدَر از بامْ دَراُفْتَد چو دَرِ خانه بِبَندم
مَگَر اِسْتارهٔ چَرخَم که زِبُرجی سویِ بُرجی
به نُحوسیش بِگِریم به سُعودیش بِخَندم
به سَما و به بُروجَش به هُبوط و به عُروجَش
نَفَسی همتَکِ بادم نَفَسی من هَلَپَندم
نَفَسی آتشِ سوزان نَفَسی سیلِ گُریزان
زِچه اَصلَم زِچه فَصلَم به چه بازار خَرَندم؟
نَفَسی فوقِ طِباقَم نَفَسی شام و عِراقَم
نَفَسی غَرقِ فِراقَم نَفَسی رازِ تو رَندم
نَفَسی هَمرَهِ ماهَم نَفَسی مَستِ اِلهَم
نَفَسی یوسُفِ چاهَم نَفَسی جُمله گَزَندم
نَفَسی رَهْزن و غولَم نَفَسی تُند و مَلولَم
نَفَسی زین دو بُرونَم که بر آن بام بُلندم
بِزَن ای مُطربِ قانون هَوَسِ لیلی و مَجنون
که من از سِلْسِله جَستَم وَتَدِ هوش بِکَندم
به خدا که نَگُریزی قَدَح مِهْر نَریزی
چه شود ای شَهِ خوبان که کُنی گوش به پَندم؟
هَله ای اوَّل و آخِر بِدِه آن بادهٔ فاخِر
که شُد این بَزْم مُنَوَّر به تو ای عشقْ پَسَندم
بِدِه آن بادهٔ جانی زِ خَراباتِ مَعانی
که بدان اَرْزَد چاکر که ازان باده دَهَنْدم
بِپَران ناطِقِ جان را تو ازین مَنْطِقِ رَسمی
که نمییابد میدان به گَوِ حَرفْ سَمَندَم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.