هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و شیفتگی خود به معشوق سخن میگوید. او از تأثیر عمیق معشوق بر عقل و احساسات خود میگوید و بیان میکند که حضور معشوق چنان او را مسحور کرده که حتی نمیداند کجاست. شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق بهگونهای سخن میگوید که گویی هر لحظه با او عید است و از صبح تا شام در حال ستایش اوست.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۵۲۵
زِ قَندِ یار تا شاخی نَخایَم
نمازِ شام روزه کِی گُشایَم
نمیدانم کُجا میرویَد آن قَند
کَزو خوردم نمیدانم کُجایم
عَجایب آن که نُقلَشْ عقل من بُرد
چو عقلم نیست چونَش میسِتایَم؟
کِه دارد روزه هَمچون روزه من؟
کَزو هر لحظه عیدی میرُبایَم
زِ صُبح رویِ او دارم صَبوحی
نمازِ شام را هرگز نَپایَم
چو گُل در باغِ حُسنَشْ خوش بِخَندم
چو صُبح از آفتابَشْ خوش بَرآیَم
زَبانَم از شرابِ او شِکَستهست
زِ دستانَش شِکَسته دست و پایَم
نمازِ شام روزه کِی گُشایَم
نمیدانم کُجا میرویَد آن قَند
کَزو خوردم نمیدانم کُجایم
عَجایب آن که نُقلَشْ عقل من بُرد
چو عقلم نیست چونَش میسِتایَم؟
کِه دارد روزه هَمچون روزه من؟
کَزو هر لحظه عیدی میرُبایَم
زِ صُبح رویِ او دارم صَبوحی
نمازِ شام را هرگز نَپایَم
چو گُل در باغِ حُسنَشْ خوش بِخَندم
چو صُبح از آفتابَشْ خوش بَرآیَم
زَبانَم از شرابِ او شِکَستهست
زِ دستانَش شِکَسته دست و پایَم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.