هوش مصنوعی: پادشاهی همراه با همراهانش در زمستان در شکارگاه از عمارت دور افتادند و به خانه دهقانی رسیدند. پادشاه پیشنهاد کرد شب را در خانه دهقان بگذرانند، اما یکی از وزرا مخالفت کرد و گفت این کار شایسته مقام پادشاه نیست. دهقان با احترام از آنها پذیرایی کرد و گفت که مقام پادشاه پایین نیامده، بلکه مقام دهقان بالا رفته است. پادشاه از این سخن خوشش آمد و شب را در خانه دهقان گذراند و صبح به او هدایایی داد. دهقان بعداً گفت که توجه پادشاه به خانه او باعث عزت او شده است.
رده سنی: 12+ متن دارای پیام اخلاقی و اجتماعی است که برای نوجوانان و بزرگسالان قابل درک و آموزنده است. همچنین زبان آن ساده و روان است و محتوای نامناسبی ندارد.

حکایت شمارهٔ ۱۹

یکی از ملوک با تنی چند خاصان در شکارگاهی به زمستان از عمارت دور افتادند تا شب در آمد. خانه دهقانی دیدند، ملک گفت شب آنجا رویم تا زحمت سرما نباشد. یکی از وزرا گفت لایق قدر پادشاه نیست به خانه دهقانی التجا کردن، هم اینجا خیمه زنیم و آتش کنیم. دهقان را خبر شد ماحضری ترتیب کرد و پیش آورد و زمین ببوسید و گفت قدر بلند سلطان نازل نشدی ولیکن نخواستند که قدر دهقان بلند گردد. سلطان را سخن گفتن او مطبوع آمد. شبانگاه به منزل او نقل کردند. بامدادانش خلعت و نعمت فرمود. شنیدندش که قدمی چند در رکاب سلطان همی‌رفت و میگفت

ز قدر و شوكت سلطان نگشت چيزی كم
از التفات به مهمانسرای دهقانی

کلاه گوشه دهقان به آفتاب رسید
که سایه بر سرش انداخت چون تو سلطانی
تعداد ابیات: ۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۱۸
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.