هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از تجربه‌های روحانی و عشق الهی سخن می‌گوید. او از تحولات درونی خود، از دست دادن هویت دنیوی و رسیدن به حالت بی‌خودی و وحدت با معشوق الهی صحبت می‌کند. شاعر بیان می‌کند که تمام ناله‌ها و احساساتش از معشوق سرچشمه می‌گیرد و او به دلیل عشق، از دنیا و خودش فاصله گرفته است.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۴۱۰

تا که اسیر و عاشق آن صَنَم چو جان شُدم
دیو نِیَم، پَری نِیَم، از همه چونْ نَهان شُدم؟

بُرف بُدَم، گُداختم، تا که مرا زمین بِخورْد
تا همه دودِ دل شُدم، تا سویِ آسْمان شُدم

نیستم از رَوان‌ها، بر حذَرم زِ جان‌ها
جان نکُند حَذَر زِ جان، چیست حَذَر چو جان شُدم؟

آن کِه کسی گُمان نَبُرد، رفت گُمانِ من بِدو
تا که چُنین به عاقِبَت بر سَرِ آن گُمان شُدم

از سَرِ‌ بی‌خودی دِلَم، داد گواهی‌‌‌یی به دست
این دلِ من زِ دست شُد، وانچه بِگُفت آن شُدم

این همه ناله‌هایِ من، نیست زِ من، همه ازوست
کَزْ مَدَدِ میِ لَبَش،‌ بی‌دل و‌ بی‌زبان شُدم

گفت چرا نَهان کُنی عشقِ مرا، چو عاشقی
من زِ برایِ این سُخَن، شُهرهٔ عاشقان شُدم

جان و جهان زِ عشقِ تو، رفت زِ دستْ کارِ من
من به جهان چه می‌کُنم، چون که ازین جهان شُدم؟
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.