هوش مصنوعی: این شعر به توصیف شهر غزنین و شکوه گذشته‌اش می‌پردازد که اکنون به ویرانه‌ای تبدیل شده است. شاعر از عظمت سلطان محمود و تأثیر او در جهان یاد می‌کند و با نگاهی نوستالژیک به گذشته، احساسات خود را دربارهٔ این تغییرات بیان می‌نماید. همچنین، او از تجربه‌های روحانی و گفتگو با خدا سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق تاریخی و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کهن فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و فلسفی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

بر مزار سلطان محمود علیه الرحمه

خیزد از دل ناله ها بی اختیار
آه ! آن شهری که اینجا بود پار

آن دیار و کاخ و کو ویرانه ایست
آن شکوه و فال و فر افسانه ایست

گنبدی ، در طوف او چرخ برین
تربت سلطان محمود است این

آنکه چون کودک لب از کوثر بشست
گفت در گهواره نام او نخست

برق سوزان تیغ بی زنهار او
دشت و در لرزنده از یلغار او

زیر گردون آیت الله رایتش
قدسیان قرآن سرا بر تربتش

شوخی فکرم مرا از من ربود
تا نبودم در جهان دیر و زود

رخ نمود از سینه ام آن آفتاب
پردگیها از فروغش بی حجاب

مهر گردون از جلالش در رکوع
از شعاعش دوش میگردد طلوع

وارهیدم از جهان چشم و گوش
فاش چون امروز دیدم صبح دوش

شهر غزنین یک بهشت رنگ و بو
آب جوها نغمه خوان در کاخ و کو

قصر های او قطار اندر قطار
آسمان با قبه هایش هم کنار

نکته سنج طوس را دیدم ببزم
لشکر محمود را دیدم به رزم

روح سیر عالم اسرار کرد
تا مرا شوریده ئی بیدار کرد

آنهمه مشتاقی و سوز و سرور
در سخن چون رند بی پروا جسور

تخم اشکی اندر آن ویرانه کاشت
گفتگوها با خدای خویش داشت

تا نبودم بیخبر از راز او
سوختم از گرمی آواز او
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:روح حکیم سنائی از بهشت برین جواب میدهد
گوهر بعدی:مناجات مرد شوریده در ویرانهٔ غزنی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.