هوش مصنوعی:
در این شعر، سلیمان با سپاهش در راهی حرکت میکند و جفتی صعوه (پرندهای کوچک) را میبیند که عاشقانه به یکدیگر عشق میورزند و با دلسوختن زندگی میکنند. صعوه عاشق به سلیمان اعلام میکند که حاضر است هر فرمانی را اجرا کند، حتی اگر به معنای نابودی قبهٔ ملک سلیمان باشد. سلیمان او را به حضور میطلبد و از او درباره ادعایش سوال میکند. صعوه پاسخ میدهد که عاشقان به دلیل غیرت و حیرت، حاضر به هر فداکاری هستند. این شعر به عشق، فداکاری و قدرت احساسات میپردازد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و تمثیلهای ادبی است که ممکن است برای کودکان کمسن قابل درک نباشد. همچنین، زبان شعر ممکن است برای سنین پایین پیچیده باشد.
الحكایة و التمثیل
در رهی میشد سلیمان با سپاه
دید جفتی صعوه را یک جایگاه
هر دو عشق یکدگر میباختند
هر دو با دل سوختن میساختند
گاه این یک ناز کرد و گاه آن
گاه این آغاز کرد و گاه آن
صعوهٔ عاشق زفان بگشاد و گفت
تو به نیکوئی مرا طاقی و جفت
هرچه فرمودی چنان کردم همه
کارهای تو بجان کردم همه
ور دگر فرمائیم فرمان کنم
هرچه تو حکمم کنی از جان کنم
گر توام گوئی فرو آرم بخود
قبهٔ ملک سلیمان از لگد
چون سلیمان رفت با ایوان خویش
گفت تا آن سعوه را خواندند پیش
صعوه چون آمد بدید آن کار و بار
شد ز لرزیدن چو برقی بیقرار
پس سلیمان گفت چندینی ملاف
صعوهٔ را لاف مه از کوه قاف
تو که قادر نیستی یک حبه را
از لگد چون بشکنی این قبه را
از سلیمان صعوه چون بشنود راز
گفت ای در دین و دنیا سرفراز
نامهٔ ناموس عاشق را مدام
مهری از یطوی و لایحکی تمام
عاشقان از بس که غیرت داشتند
جان خود را غرق حیرت داشتند
از سر جان پاک بر میخاستند
هرچه شان بایست در میخواستند
دید جفتی صعوه را یک جایگاه
هر دو عشق یکدگر میباختند
هر دو با دل سوختن میساختند
گاه این یک ناز کرد و گاه آن
گاه این آغاز کرد و گاه آن
صعوهٔ عاشق زفان بگشاد و گفت
تو به نیکوئی مرا طاقی و جفت
هرچه فرمودی چنان کردم همه
کارهای تو بجان کردم همه
ور دگر فرمائیم فرمان کنم
هرچه تو حکمم کنی از جان کنم
گر توام گوئی فرو آرم بخود
قبهٔ ملک سلیمان از لگد
چون سلیمان رفت با ایوان خویش
گفت تا آن سعوه را خواندند پیش
صعوه چون آمد بدید آن کار و بار
شد ز لرزیدن چو برقی بیقرار
پس سلیمان گفت چندینی ملاف
صعوهٔ را لاف مه از کوه قاف
تو که قادر نیستی یک حبه را
از لگد چون بشکنی این قبه را
از سلیمان صعوه چون بشنود راز
گفت ای در دین و دنیا سرفراز
نامهٔ ناموس عاشق را مدام
مهری از یطوی و لایحکی تمام
عاشقان از بس که غیرت داشتند
جان خود را غرق حیرت داشتند
از سر جان پاک بر میخاستند
هرچه شان بایست در میخواستند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:الحكایة و التمثیل
گوهر بعدی:الحكایة و التمثیل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.