هوش مصنوعی: در این متن، شاعر از دوستی نقل می‌کند که به طعنه به او می‌گوید چرا همیشه از فراق شکایت می‌کند در حالی که وصالی در کار نبوده و نشانه‌ای از عشق ندارد. شاعر در پاسخ می‌گوید که هیچ یاری نداشته و به هیچ یاری هم مشتاق نبوده است. او تأکید می‌کند که خیال چهره‌ی خوبان را ندیده و سخنان اهل وفا را نشنیده است و همه‌ی اینها را دروغ و فریب می‌داند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اجتماعی است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار است. همچنین، استفاده از طعنه و انتقاد ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا نامناسب باشد.

شمارهٔ ۳

به طعنه گفت مرا دوستی که: ای زراق
چرا همیشه شکایت کنی ز دست فراق؟

وصال یار نبودت فراق را چه کنی؟
نشان عشق نداری، چه لافی از عشاق؟

بسی بگفت ازینگونه، گفتمش: بشنو
جواب من ز سر صدق، بی‌ریا و نفاق:

تو گیر خود که نبوده است هیچ یار مرا
به هیچ یار نیم در جهان به جان مشتاق

خیال چهرهٔ خوبان ندید چشم دلم
به گوش دل نشنیدم خطاب اهل وفاق

گرفتم این همه طامات و زرق تلبیس است
مرا نه بس که به هند اوفتاده‌ام ز عراق؟
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.