هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق الهی و جدایی از خود برای رسیدن به معشوق حقیقی سخن می‌گوید. شاعر با استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های زیبا، حالات روحی و عرفانی خود را بیان می‌کند و از خواننده می‌خواهد تا به دنبال حقیقت و عشق حقیقی برود. در این شعر، مفاهیمی مانند فنا، بقا، عشق الهی و سلوک عرفانی به چشم می‌خورد.
رده سنی: 18+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۴۳

بِگُشا دَر، بیا، دَرآ، که مَبا عیش بی‌شما
به حَقِ چَشمِ مَستِ تو، که تویی چَشمه وَفا

سُخَنم بَسته می‌شود، تو یکی زُلْف بَرگُشا
اَنا وَ الشَّمْسُ وَ الضُّحی تَلَفُ الْحُبِّ وَ الْوَلا

اَنَا فی اَلْعِشْقُ آیَه، فَاقْرَوُنی عَلَی الْمَلا
اُمَهَّ الْعِشْقِ فَاعْرُجُوا دُوْنَکُم سلَّمُ الْهَوی

دیدَمَش مَست می‌گُذشت، گفتم ای ماه تا کجا؟
گفت نی، همچُنین مَکُن، همچُنین در پی‌اَم بیا

در پِی‌اَش چون رَوان شُدم، بَرگرفت تیزْ تیزْپا
در پِیِ گامِ تیزِ او، چه مَحَلْ باد و بَرق را؟

اَنَا مُنْذُ رَایْتُهُمْ اَنَا صِرْتُ بِلا اَنا
صُورَهٌ فی زُجاجَهٍ، نَوَّرَ اَلْاَرْضَ وَ السَّما

رَکِبَ اَلْقَلْبَ نُورُهُ فَجَلَی الْقَلْبَ وَ اصْطَفی
کُلَُّ مَنْ رامَ نُورَهُ، اِسْتَضا مِثْلَهُ اسْتَضا

کَیْفَ یَلْقاهُ غَیْرُهُ، کُلُّ مَنْ غَیْرُهُ فَنا
تو بیا بی‌تو پیشِ من، که تو نامَحْرمی تو را

به ثَنا لابه کردَمَش، گفتم ای جانِ جانْ فَزا
گفت یک دَم ثَنا مگو، که دُوی هست در ثَنا

تو دو لب از دُوی بِبَند، بِگُشا دیده بَقا
زِ لبِ بَسته گَر سُخَن بِگُشایَد گُشا گُشا

اِنْ عَلَیْنا بَیانَهُ تو مَیا در میانِ ما
چو دَرِ خانه دید تَنگ، بِکَنَد مَردْ جامه‌ها

نی که هر شبْ رَوانِ تو، زِ تَنَت می‌شود جُدا؟
به میانِ رَوانِ تو، صِفَتی هست ناسِزا

که گَر آن ریگِ نیستی، نامَدی باز چون صَبا
شب نَرَفتی رَوانْ رَوان، به لبِ قُلْزُمِ صَفا

بازْآمدْ وَ تا وِی‌ست بَنده بَنده ست، خدا خدا
مانْد در کیسه بَدَن، چو زَر و سیمِ نارَوا

جانْ بِنِه بر کَفِ طَلَب، که طَلَب هست کیمیا
تا تَن از جان جُدا شُدن، مَشو از جانِ جانْ جُدا

گر چه نِی را تُهی کنند، نگُذارند بی‌نَوا
رو پِیِ شیر و شیر گیر، که عَلی‌ییّ و مُرتَضی

نیست بودی تو قرن‌ها، بر تو خواندند هَلْ اَتی
خَطِّ حَقّ است نَقْشِ دل، خَطِ حَق را مَخوان خَطا

اَلِفی لام شود وَ تو، زِ اَلِف لام گشت لا
هَله دست و دَهان بِشو، که لَبَش گفت اَلصَّلا

چو به حَق مُشْتَغِل شُدی، فارغ از آب و گِل شُدی
چو که بی‌دست و دل شُدی، دست دَرزَن دَرین اِبا
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.