هوش مصنوعی: این شعر روایتی است از یک واقعهٔ نمادین که در آن خاک به پای خواجهٔ جهان می‌افتد و باعث درد و رنج او می‌شود. این اتفاق منجر به عکس‌العمل‌هایی از سوی آسمان و طبیعت می‌شود، مانند بریده شدن گیسوی شب و دریدن قبا توسط صبح. شاعر از خدا می‌خواهد که تلخی‌ای بیش از این به خواجه نچشاند.
رده سنی: 15+ این شعر دارای مفاهیم نمادین و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تمثیل‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۲۵۶

صاحبا سقطهٔ مبارک تو
نه ز آسیب حادثات رسید

دوش این واقعه چو حادث شد
منهیی زاسمان به بنده دوید

ماجرایی از آن حکایت کرد
بنده برگویدت چنان که شنید

گفت دی خواجهٔ جهان زچمن
ناگهانی چو سوی قصر چمید

مگر اندر میان آن حرکت
چین دامن زخاک ره برچید

خاک در پایش اوفتاد وبه درد
روی در کفش او همی مالید

یعنی از بنده در مکش دامن
آسمان انبساط خاک بدید

غیرت غیر برد بر پایش
قوت غیرتش چو درجنبید

رخ ترش کرد و آستین بر زد
سیلی خصم‌وار باز کشید

خاک مسکین زبیم سیلی او
مضطرب گشت و جرم در دزدید

پای میمونش از تزلزل خاک
مگر از جای خویشتن بخزید

هم از این بود آنکه وقت سحر
دوش گیسوی شب زبن ببرید

هم از این بود آنکه زاول روز
صبح برخویشتن قبا بدرید

یا ربش هیچ تلخییی مچشان
که از این سهل شربتی که چشید

نور بر جرم آفتاب فسرد
خوی ز اندام آسمان بچکید
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۵ - در مفارقت
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۷ - فی الاشتیاق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.