هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که به زیباییهای عشق الهی و تأثیر آن بر روح و جان انسان میپردازد. شاعر از عشق به عنوان منبع حیات و نور یاد میکند و تأکید میکند که این عشق از جانب خداست و انسان را به سوی کمال و روشنایی هدایت میکند. همچنین، شاعر از مستی و شور ناشی از این عشق سخن میگوید و بیان میکند که این حالت از دنیای مادی فراتر است.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی ادبی دارد.
غزل شمارهٔ ۹۴
زِهی عشق، زِهی عشق، که ما راست خدایا
چه نَغْزاست و چه خوب است، چه زیباست خدایا
از آن آبِ حیات است، که ما چَرخْ زَنانیم
نه از کَفْ و نه از نای، نه دَفهاست خدایا
یقین گشت که آن شاه، دَرین عُرسْ نَهان است
که اَسْبابِ شِکَرریز، مُهَیّاست خدایا
به هر مَغز و دِماغی که دَرافتاد خیالَش
چه مَغزاست و چه نَغزاست، چه بیناست خدایا
تَن اَرْ کرد فَغانی زِ غَمِ سود و زیانی
زِ توست آن که دَمیدی نه زِ سُرناست خدایا
نِیِ تَن را همه سوراخ چُنان کرد کَفِ تو
که شب و روز دَرین ناله و غوغاست خدایا
نِی بیچاره چه دانَد، که رَه پَرده چه باشد
دَمِ ناییست که بینَنده و داناست خدایا
که در باغ و گُلِستان، ز کَرّ و فَرِ مَستان
چه نور است و چه شور است، چه سوداست خدایا
زِ تیهِ خوشِ موسی’ و ز مایِدهٔ عیسی’
چه لوت است و چه قوت است و چه حَلْواست خدایا
ازین لوت و ازین قوت، چه مَستیم و چه مَبْهوت
که از دَخْلِ زمین نیست، زِبالاست خدایا
زِ عکسِ رُخِ آن یار، درین گُلْشَن و گُلْزار
به هر سو مَه و خورشید و ثُریّاست خدایا
چو سَیلیم و چو جوییم، همه سویِ تو پوییم
که مَنْزِلْگَهِ هر سَیل، به دریاست خدایا
بَسی خوردم سوگند که خاموش کُنم لیک
مَگَر هر دُرِ دریایِ تو گویاست خدایا
خَمُش ای دل که تو مَستی، مَبادا بَجَهانی
نگَهَش دار زِ آفَت، که بَرجاست خدایا
زِ شَمسُ اَلْحَقِ تبریز، دل و جان و دو دیده
سَراسیمه و آشفتهْ سوداست خدایا
چه نَغْزاست و چه خوب است، چه زیباست خدایا
از آن آبِ حیات است، که ما چَرخْ زَنانیم
نه از کَفْ و نه از نای، نه دَفهاست خدایا
یقین گشت که آن شاه، دَرین عُرسْ نَهان است
که اَسْبابِ شِکَرریز، مُهَیّاست خدایا
به هر مَغز و دِماغی که دَرافتاد خیالَش
چه مَغزاست و چه نَغزاست، چه بیناست خدایا
تَن اَرْ کرد فَغانی زِ غَمِ سود و زیانی
زِ توست آن که دَمیدی نه زِ سُرناست خدایا
نِیِ تَن را همه سوراخ چُنان کرد کَفِ تو
که شب و روز دَرین ناله و غوغاست خدایا
نِی بیچاره چه دانَد، که رَه پَرده چه باشد
دَمِ ناییست که بینَنده و داناست خدایا
که در باغ و گُلِستان، ز کَرّ و فَرِ مَستان
چه نور است و چه شور است، چه سوداست خدایا
زِ تیهِ خوشِ موسی’ و ز مایِدهٔ عیسی’
چه لوت است و چه قوت است و چه حَلْواست خدایا
ازین لوت و ازین قوت، چه مَستیم و چه مَبْهوت
که از دَخْلِ زمین نیست، زِبالاست خدایا
زِ عکسِ رُخِ آن یار، درین گُلْشَن و گُلْزار
به هر سو مَه و خورشید و ثُریّاست خدایا
چو سَیلیم و چو جوییم، همه سویِ تو پوییم
که مَنْزِلْگَهِ هر سَیل، به دریاست خدایا
بَسی خوردم سوگند که خاموش کُنم لیک
مَگَر هر دُرِ دریایِ تو گویاست خدایا
خَمُش ای دل که تو مَستی، مَبادا بَجَهانی
نگَهَش دار زِ آفَت، که بَرجاست خدایا
زِ شَمسُ اَلْحَقِ تبریز، دل و جان و دو دیده
سَراسیمه و آشفتهْ سوداست خدایا
وزن: مفاعیل مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.