هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و محبت به معشوق (امیر) سخن میگوید. او معشوق را به عنوان منبع حیات، طراوت و صفا توصیف میکند و بیان میدارد که عشق به او میتواند سختیها را به شیرینی و قهر را به رضا تبدیل کند. شاعر از اهمیت سجده و عبادت در پیشگاه معشوق و تأثیر دعا و نیایش سخن میگوید و تأکید میکند که معشوق، آب حیات جان است و همه چیز به او وابسته است.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و شعری است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق عرفانی و ارتباط با معشوق ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۴۴
در دو جهانْ لَطیف و خوشْ همچو امیِر ما کجا؟
ابرویِ او گِرِه نَشُد، گَر چه که دید صَد خَطا
چَشم گُشا و رو نِگَر، جُرم بیار و خو نِگَر
خویِ چو آبِ جو نِگَر، جُمله طَراوت و صَفا
من زِ سَلامِ گرمِ او، آب شُدم زِ شَرمِ او
وَزْ سُخنانِ نَرمِ او، آب شوند سَنگها
زَهر به پیشِ او بِبَر، تا کُنَدَش بِهْ از شِکَر
قَهر به پیشِ او بِنِه، تا کُنَدَش همه رِضا
آبِ حَیاتِ او بِبین، هیچ مَتَرس از اَجَل
در دَو در رِضای او، هیچ مَلَرز از قَضا
سَجده کُنی به پیشِ او، عِزَّتِ مَسجدَت دَهَد
ای کِه تو خوار گشتهیی، زیرِ قَدَم چو بوریا
خوانْدم امیرِ عشق را، فهمْ بدین شود تو را
چون که تو رَهنِ صورتی، صورتَت است رَهنما
از تو دل اَرْ سَفَر کُند، با تَپَشِ جِگَر کُند
بر سَرِ پاست مُنتظر، تا تو بگوییاَش بیا
دلْ چو کبوتری اگر، میبِپَرَد زِ بامِ تو
هست خیالِ بامِ تو، قبلۀ جانْش در هوا
بام و هوا توییّ و بَس، نیست رُویْ به جز هَوَس
آبِ حَیاتِ جانْ تویی، صورتها همه سَقا
دور مَرو، سَفَر مَجو، پیشِ تو است ماهِ تو
نَعره مَزَن که زیرِ لَب، میشِنَوَد زِ تو دُعا
میشِنَوَد دُعای تو، میدَهَدَت جوابْ او
کِی کَرِ مَن کَری بِهِل، گوشْ تمام بَرگُشا
گَرنَه حَدیثِ او بُدی، جانِ تو آه کِی زدی
آه بِزَن که آهِ تو، راه کُند سویِ خدا
چَرخ زنانْ بِدان خوشَم، کآب به بوستان کَشَم
میوه رَسَد زِ آبِ جان، شوره و سَنگ و ریگ را
باغْ چو زَرد و خُشک شُد، تا بِخورَد زِ آبِ جان
شاخِ شِکَسته را بِگو آب خور و بیازما
شب بِرَوَد بیا بِگَهْ، تا شِنَوی حَدیثِ شَهْ
شبْ همه شب مِثالِ مَهْ، تا به سَحَر مَشین زِ پا
ابرویِ او گِرِه نَشُد، گَر چه که دید صَد خَطا
چَشم گُشا و رو نِگَر، جُرم بیار و خو نِگَر
خویِ چو آبِ جو نِگَر، جُمله طَراوت و صَفا
من زِ سَلامِ گرمِ او، آب شُدم زِ شَرمِ او
وَزْ سُخنانِ نَرمِ او، آب شوند سَنگها
زَهر به پیشِ او بِبَر، تا کُنَدَش بِهْ از شِکَر
قَهر به پیشِ او بِنِه، تا کُنَدَش همه رِضا
آبِ حَیاتِ او بِبین، هیچ مَتَرس از اَجَل
در دَو در رِضای او، هیچ مَلَرز از قَضا
سَجده کُنی به پیشِ او، عِزَّتِ مَسجدَت دَهَد
ای کِه تو خوار گشتهیی، زیرِ قَدَم چو بوریا
خوانْدم امیرِ عشق را، فهمْ بدین شود تو را
چون که تو رَهنِ صورتی، صورتَت است رَهنما
از تو دل اَرْ سَفَر کُند، با تَپَشِ جِگَر کُند
بر سَرِ پاست مُنتظر، تا تو بگوییاَش بیا
دلْ چو کبوتری اگر، میبِپَرَد زِ بامِ تو
هست خیالِ بامِ تو، قبلۀ جانْش در هوا
بام و هوا توییّ و بَس، نیست رُویْ به جز هَوَس
آبِ حَیاتِ جانْ تویی، صورتها همه سَقا
دور مَرو، سَفَر مَجو، پیشِ تو است ماهِ تو
نَعره مَزَن که زیرِ لَب، میشِنَوَد زِ تو دُعا
میشِنَوَد دُعای تو، میدَهَدَت جوابْ او
کِی کَرِ مَن کَری بِهِل، گوشْ تمام بَرگُشا
گَرنَه حَدیثِ او بُدی، جانِ تو آه کِی زدی
آه بِزَن که آهِ تو، راه کُند سویِ خدا
چَرخ زنانْ بِدان خوشَم، کآب به بوستان کَشَم
میوه رَسَد زِ آبِ جان، شوره و سَنگ و ریگ را
باغْ چو زَرد و خُشک شُد، تا بِخورَد زِ آبِ جان
شاخِ شِکَسته را بِگو آب خور و بیازما
شب بِرَوَد بیا بِگَهْ، تا شِنَوی حَدیثِ شَهْ
شبْ همه شب مِثالِ مَهْ، تا به سَحَر مَشین زِ پا
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
۱۵۱۱
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.