هوش مصنوعی: این متن یک شعر عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر با زبانی پراحساس و شورانگیز، از معشوق خود دعوت می‌کند تا بازگردد و جهان را با حضور خود روشن و شاد کند. شاعر از عشق، جدایی، و اشتیاق به وصال سخن می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که به او توجه کند و او را از غم و اندوه نجات دهد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۳۶

خواجه بیا، خواجه بیا، خواجه دِگَربار بیا
دَفْع مَدِه، دَفْع مَدِه، ای مَهِ عَیّار بیا

عاشقِ مَهْجور نِگَر، عالَمِ پُرشور نِگَر
تَشنۀ مَخْمور نِگَر، ای شَهِ خَمّار بیا

پایْ تویی، دستْ تویی، هَستیِ هر هستْ تویی
بُلبُلِ سَرمَستْ تویی، جانِب گُلزار بیا

گوشْ تویی، دیده تویی، وَزْ همه بُگزیده تویی
یوسُفِ دُزدیده تویی، بر سَرِ بازار بیا

ای زِ نَظَر گشته نَهان، ای همه را جان و جهان
بارِ دِگَر رَقص کُنان، بی‌دل و دَستار بیا

روشنیِ روزْ تویی، شادیِ غَم سوزْ تویی
ماهِ شب اَفْروز تویی، ابرِ شِکَربار بیا

ای عَلَمِ عالَمِ نو، پیشِ تو هر عقلْ گِرو
گاه مَیا، گاه مَرو، خیز به یک‎بار بیا

ای دلِ آغشته به خون، چند بُوَد شور و جُنون
پُخته شُد انگور کُنون، غوره مَیَفشار بیا

ای شبِ آشفته بُرو، وِیْ غَمِ ناگُفته بُرو
ای خِرَدِ خُفته بُرو، دولتِ بیدار بیا

ای دلِ آواره بیا، وِیْ جِگَرِ پاره بیا
وَرْ رَهِ دَر بَسته بُوَد، از رَهِ دیوار بیا

ای نَفَسِ نوحْ بیا، وِیْ هَوَسِ روحْ بیا
مَرهَمِ مَجروحْ بیا، صِحَّتِ بیمار بیا

ای مَهِ اَفْروخته رو، آبِ رَوان در دلِ جو
شادیِ عُشّاق بِجو، کوریِ اَغْیار بیا

بَس بُوَد ای ناطِق جان، چند ازین گفتِ زبان
چند زنی طَبْلِ بَیان، بی‌دَم و گُفتار بیا
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.