هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عبید زاکانی، بر محبت و عشق به معشوق و بی‌اعتمادی به دنیا تأکید دارد. شاعر از وابستگی به یار، بی‌اعتباری زمانه، و ناتوانی در رهایی از دام عشق سخن می‌گوید. همچنین، او از ریا و پندهای واعظان گریزان است و به جای آن، شادی و مستی در کنار یار را ترجیح می‌دهد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همراه با انتقادهای اجتماعی و اشاره به مستی و شادی‌های دنیوی، برای درک بهتر نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی اشارات غیرمستقیم ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا نیازمند توضیح باشد.

غزل شمارهٔ ۴۳

ز کوی یار زمانی کرانه نتوان کرد
جز آستانهٔ او آشیانه نتوان کرد

کسی که کعبهٔ جان دید بی‌گمان داند
که سجده‌گاه جز آن آستانه نتوان کرد

مرا به عشوهٔ فردا در انتظار مکش
که اعتماد بسی بر زمانه نتوان کرد

ترا که گفت که با کشتگان راه غمت
اشارتی به سر تازیانه نتوان کرد

به پیش زلف تو بر خال بوسه خواهم زد
ز ترس دام سیه ترک دانه نتوان کرد

فسرده صوفی ما را که میبرد پیغام
که ترک شاهد و چنگ و چغانه نتوان کرد

مرا به مجلس واعظ مخوان و پند مده
فریب من به فسون و فسانه نتوان کرد

بخواه باده و با یار عزم صحرا کن
چو گل به باغ رود رو به خانه نتوان کرد

مکن عبید ز مستی کرانه فصل بهار
که عیش خوش به چمن بی‌چمانه نتوان کرد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.