هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم و اندوه عشق ناکام خود می‌گوید. او از درد دل، حسرت وعده‌های تحقق نیافته، و بلاهایی که در راه عشق متحمل شده است سخن می‌گوید. همچنین، از بی‌وفایی معشوق و رنج‌های ناشی از عشق شکست‌خورده شکایت دارد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عمیق عاطفی و غم‌انگیز است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند عشق ناکام و رنج‌های عشقی برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۴۱۷

تنگ شد از غم دل جای به من
یک دل و این همه غم وای به من

قتلم امروز نشد تا چه کند
حسرت وعده فردای به من

نقد جان دادم و یک بوسه نداد
آب لب لعل شکرخای به من

در محبت چه تطاول که نکرد
آن سر زلف چلیپای به من

نیست روزی که بلایی نرسد
زان قد و قامت و بالای به من

نفسی نیست که آتش نزند
شعلهٔ عشق سراپای به من

در گذرگاه وی از کثرت خلق
بسته شد راه تماشای به من

در غم عشق فروغی نرسید
شادی از گلشن صحرای به من
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.