هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق است. او آرزو می‌کند روزی بتواند با معشوق بنشیند، از لب‌هایش بنوشد و از رخسارش گل بچیند. شاعر از هجران و تنهایی شکایت می‌کند اما در عین حال در همه چیز صورت معشوق را می‌بیند. او خود را مانند بلبلی می‌داند که نمی‌تواند گل را بر معشوق برگزیند و از معشوق می‌خواهد که اگر سلطانی است، زکات حسنش را به او که مسکین است بدهد. شاعر همچنین از کوه اندوه معشوق می‌گوید و این که مانند سعدی یک دم هم نمی‌تواند بی‌معشوق بنشیند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و استعاره‌های پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند هجران و اندوه نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۸۱

مرا گر دولتی باشد که روزی با تو بنشینم
ز لبهای تو می‌نوشم، ز رخسار تو گل چینم

شبی در خلوت وصلت چو بخت خود همی خفتم
اگر اقبال بنهادی ز زانوی تو بالینم

مرا گر بی توام غم نیست از هجران و تنهایی
به هر چیزی که روی آرم درو روی تو می‌بینم

اگر چون گل خس و خاری گزینی بر چو من یاری
من آن بلبل نیم باری که گل را بر تو بگزینم

خراج جان و دل خواهی تو را زیبد که سلطانی
زکات حسن اگر بدهی به من باری که مسکینم

جهانی شاد و غمگین‌اند از هجر و وصال تو
به وصلم شادمان گردان که از هجر تو غمگینم

دلم ببرید چون فرهاد عمری کوه اندوهت
مکن ای خسرو خوبان طمع در جان شیرینم

زکین و مهر دلداران، سخن رانند با یاران
تو با من کین بی‌مهری و با تو مهر بی‌کینم

نظر کردم به تو خوبان بیفتادند از چشمم
چو مه دیدم کجا ماند دگر پروای پروینم

مسلمان آن زمان گردد که گوید سیف فرغانی
که من بی‌وصل تو بی‌جان و بی‌عشق تو بی‌دینم

چنان افتادهٔ عشقت شدم جانا که چون سعدی
«ز دستم بر نمی‌آید که یک دم بی تو بنشینم»
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.