هوش مصنوعی: این شعر از زبان شخصی است که از رها شدن توسط معشوق خود شکایت دارد. او از بی‌وفایی، فراموشی و بی‌توجهی معشوق می‌نالد و از درد دوری و ناراحتی‌های عاطفی که تحمل کرده است، سخن می‌گوید. همچنین، از رفتارهای ناعادلانه و بی‌رحمی معشوق انتقاد می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و شکایت از بی‌وفایی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد عاطفی و خیانت نیاز به بلوغ ذهنی برای درک مناسب دارند.

غزل شمارهٔ ۸۳۹

چه جرم رفت که رفتی و ترک ما کردی
به خون ما خطی آوردی و خطا کردی

گرت کدورتی از دوستان مخلص بود
چرا برفتی و با دشمنان صفا کردی

کنون که قامت من در پی تو شد چو کمان
دل مرا هدف ناوک بلا کردی

به خشم رفتی و اشکت ز پی دوانیدم
چو رفت آب رخم عزم ماجرا کردی

چرا چو گیسوی مشکین خویشتن در تاب
شدی و پیرهن صبر من قبا کردی

ز دیده رفتی و از دل نمی‌روی بیرون
در آن خرابه ندانم چگونه جا کردی

اگر چنانکه ز چشمم شدی حکایت کن
کز آب چون بگذشتی مگر شنا کردی

چو پیش اسب تو دیدی که می‌نهادم رخ
بشه رخم زدی و بردی و دغا کردی

کدام وقت ز احوال ما بپرسیدی
کدام روز نگاهی به سوی ما کردی

طبیب درد دل خستگان توئی لیکن
که دیده است که رنج کسی دوا کردی

چو در طریق محبت قدم زدی خواجو
ز دست رفتی و سر در سر وفا کردی
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.