هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از خاقانی، بیانگر سرگشتگی و حیرت عاشق در برابر معشوق است. عاشق در عشق معشوق سرگردان و حیران می‌ماند و هیچ چیز در دو عالم نمی‌تواند جای محرم راز او را بگیرد. زیبایی و جذابیت معشوق چنان است که هر کس او را ببیند، در حیرت و سرگشتگی می‌ماند. عاشق از هجران معشوق رنج می‌برد و حتی وصال او نیز درد بی‌درمانی را برایش به ارمغان می‌آورد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۸۸

عقل در عشق تو سرگردان بماند
چشم جان در روی تو حیران بماند

در ره سرگشتگی عشق تو
روز و شب چون چرخ سرگردان بماند

چون ندید اندر دو عالم محرمی
آفتاب روی تو پنهان بماند

هرکه چوگان سر زلف تو دید
همچو گویی در سر چوگان بماند

هر که سر گم کرد و دل در کار تو
چون سر زلف تو بی‌سامان بماند

هرکه یک‌دم آب دندان تو دید
تا ابد انگشت بر دندان بماند

هرکه جست آب حیات از لعل تو
جاودان در ظلمت هجران بماند

گر کسی را وصل دادی بی‌طلب
دیدم آن در درد بی‌درمان بماند

ور کسی را با تو یکدم دست بود
عمرها در هر دو عالم زان بماند

حاصل خاقانی از سودای تو
چشم گریان و دل بریان بماند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.