هوش مصنوعی: متن به تعریف فقر و غنا از دیدگاه عرفانی و دینی می‌پردازد. فقیر کسی است که نیازهایش برآورده نشود و غنی کسی است که از غیر خدا بی‌نیاز باشد. همه موجودات، از جمله انسان‌ها، در ذات خود فقیرند زیرا وجود و بقایشان وابسته به خداست. همچنین، تفاوت بین فقر، زهد و قناعت شرح داده شده و انواع فقر (حرص، زهد و قناعت) بیان گردیده است. در پایان، تأکید شده که برخی برداشت‌های نادرست از فقر (مانند ترک طاعت) ممکن است ناشی از القائات شیطانی باشد.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مباحث دینی و اخلاقی دارد. همچنین، برخی اصطلاحات تخصصی و تفاسیر پیچیده در متن وجود دارد که برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است نامفهوم باشد.

بخش ۴۳ - حقیقت فقر و زهد

بدان که فقیر آن بود که چیزی که وی را بدان حاجت بود ندارد و به دست وی نبود و آدمی را اول به وجود خود حاجت است، آنگاه به بقای خود حاجت است، آنگاه به غذا و به مال و به چیزهای بسیار، و از این همه چیز به دست وی نیست. وی در این همه نیازمند است و غنی آن بود که از غیر خود بی نیاز بود. و این جز یکی نیست جل جلاله.
و دیگر هرکه در وجود آِد از جن و انس و ملایکه و شیاطین همه هستی ایشان و بقای ایشان به ایشان نیست، پس به حقیقت همه فقیرند. و برای این گفت، «والله الغنی و انتم الفقراء بی نیاز خدای تعالی است و شما همه درویشید». و عیسی (ع) فقر را بدین تفسر کرد و گفت، «اصحبت مرتهنا بعلمی و الامربید غییری، فلا فقیر منی» گفت، «من گرو کردار خویشم و کلید کردار من به دست دیگری است. کدام درویش است درویش تر را از من؟» بلکه خدای تعالی بیان این همی کرد و گفت، «وربک الغنی ذوالرحمه ان یشایذهبکم و یستخلف من بعدکم ما یشاء» گفت، «غنی آن است که اگر خواهد همه هلاک کند و قومی دیگر را بیافریند». پس همه خلق فقیرند.
ولکن نام فقر بر زبان اهل تصوف بر کسی افتد که خود را بر این صفت بیند. و این حالت بر وی غالب باشد که بداند که هیچ چیز به دست وی نیست در این جهان و در آن جهان، نه در اصل آفرینش و نه در دوام آفرینش. اما این که گروهی از احمقان می گویند فقیر آن وقت فقیر باشد که هیچ طاعت نکند که چون طاعت کند ثواب آن خود را بیند، آنگاه وی را چیزی باشد و فقیر نباشد، این تخم زندقه و اباحت است که شیطان در دل ایشان افگنده است. و شیطان ابلهان را که دعوی زیرکی کنند از راه بدین بیفگند که بد را بر لفظ نیکو بندد تا ابله بدان غره شود و پندارد که این خود زیرکی است.
و این چنان بود که کسی گوید که هرکه خدای را دارد همه چیز را دارد، باید که از خدای بیزار شود تا فقیر شود. بلکه فقیر آن بود که طاعت می کند. چنان که عیسی (ع) می گوید که طاعت نیز از من نیست و به دست من نیست و من گرو آنم. و در جمله بیان معنی فقر که صوفیان خواهند در این موضع مقصود نیست و نه نیز بیان فقر آدمی در همه چیزها، بلکه فقر از مال شرح خواهیم کرد. و از هزاران حاجت که آدمی راست که از همه فقیر است مال یکی از آن است. پس بدان که نابودن مال یا از آن بود که مرد دست از وی بدارد به اختیار، یا از آن بود که به دست نیاید. اگر دست از آن بدارد این را زهد گویند و اگر خود به دست نیاید این را فقر گویند.
و فقیر را سه حالت است: یکی آن که مال ندارد، ولکن چندان که تواند طلب می کند و این را فقیر حریص گویند. دوم آن که طلب نکند و اگر به وی دهند نستاند و آن را کاره باشد و این را زاهد گویند و سیم آن که نه طلب کند و نه رد کند. اگر بدهند بستاند و اگر نه خرسند بود. این را فقیر قانع گویند. و ما اول فضیلت فقر بگوییم، آنگاه فضیلت زهد، چه نابودن مال را اگرچه مرد بر آن حریص بود هم فضیلتی باشد.
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۲ - اصل چهارم
گوهر بعدی:بخش ۴۴ - فضیلت درویشی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.