هوش مصنوعی: این متن روایتگر داستان حر، یک جنگجوی شجاع و وفادار است که در میدان جنگ با دشمنان می‌جنگد و از ایمان و وفاداری خود به خدا و رهبرش دفاع می‌کند. او با شجاعت و قدرت، در برابر پور سعد، دشمن بداندیش، می‌ایستد و به او هشدار می‌دهد که عاقبت کارش تباه خواهد شد. حر با وجود ترس و لرز ناشی از خشم خدا، به میدان جنگ می‌رود و نشان می‌دهد که از هیچ چیز نمی‌ترسد.
رده سنی: 15+ این متن دارای مضامین عمیق دینی، حماسی و اخلاقی است که درک آن برای کودکان دشوار است. همچنین، صحنه‌های جنگ و توصیفات شدید احساسی ممکن است برای گروه‌های سنی پایین مناسب نباشد.

بخش ۷ - درذکر گفتگوی جناب حر ریاحی با عمر سعد و بیرون آمد از لشگر مخالف

همان حر که سالاری آزاه بود
به یکسوی ازآن لشگر استاده بود

چو دید از سپاه گران چیره گی
به رزم خداوند خود خیره گی

بجنبید مردانه رگ بر تنش
پر از چین شد ابروی شیرافکنش

چو رخشنده برق و خروشنده رعد
بیامد برپور ناپاک سعد

بدو گفت کای دل به کین کرده سخت
بداندیش پیغمبر نیکبخت

چه از پور مرجانه دیدی همی
که از پور زهرا بریدی همی

نبود این گمانم که انجام تو
تبه گردد و زشت زین کام تو

سپه ساخته رایت افراشتی
کنون جنگجویی تویا آشتی؟

بگفتا کنم رزمی امروز من
که افسانه ماند به دهر کهن

چه رزمی که میدان آوردگاه
شود پر، ز دست و سر رزمخواه

چه رزمی که کافوری از بیم او
شود موی مردان مشکینه موی

بدو اینچنین گفت آزاده مرد
که ای با خداوند خود درنبرد

بسی خواست این آن جهان شهریار
که تازد ازیدر به یثرب دیار

نپذرفتی آن خواسته را زشاه
به مکر و فریبت زد ابلیس راه

به آهنگ کین با جهانبان خویش
زدی چاک بر جامه ی جان خویش

بدو پور سعد بد اندیش گفت
که ای با خرد پاک جان تو بخت

گر این کار بودی به فرمان من
پذیرفتمی گفت شاه زمن

چه سازم ولی کاندرین کارزار
برون رفته از دست من اختیار

چو بشنید این گونه حر زان پلید
دژم گشت و ابروی درهم کشید

به لشگر گه خویش پس همچو باد
بیامد به آرامگه ایستاد

به مردی که او رابدی قره نام
بگفت آن یلی را هژبر کنام

که من خواهم ای پر دل کامیاب
بدین باره ی خویشتن داد آب

تو هم خواهی ار باره گی آب داد
زلشگر برون تاز با من چو باد

بگفت این و برتاخت از وی عنان
تن مرد لرزان چو چوب سنان

بدانسان چو یک لخت پیمود راه
مهاجر بدو گفت کای رزمخواه

تو را کوفیان با سواری هزار
برابر شمارند در کارزار

که این کوه آهن بجنباند سخت
که لرزد چو یا زنده شاخ درخت

یکی دار ستوار پا در رکیب
چنین مگسل از کف عنان شکیب

ببین تا خواهد شد انجام کار
دراین روز و این دشت و این کارزار

سپهبد بدو گفت کز دشمنم
نه بیم است کاینگونه لرزد تنم

به میدان چو من بر بیازم سنان
ستاره ز بیمم بپیچد عنان

من از اژدر و شیر ترسان نیم
زیک دشت لشگر هراسان نیم

بدینگونه لرزم ز خشم خدای
که تابم ببرد از تن و دل ز جای

به دوزخ همی خواندم دیو زشت
ولی پاک یزدان به سوی بهشت

ندانم ز پیکار نفس و خرد
چه امروز برمن همی بگذرد

همان به که سازم خرد رهنمای
سپارم سر نفس را زیر پای
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۶ - گفتگوی امام علیه السلام با عمربن سعد ملعون
گوهر بعدی:بخش ۸ - آمدن حر به خدمت امام و توبه نمودن و پذیرفتن حضرت توبه ی آن سعادتمند را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.