هوش مصنوعی: این متن بیانگر تحول روحی و عرفانی شاعر است که از زهد و دین‌داری به سمت عشق و مستی معنوی حرکت کرده است. شاعر از گذشته‌ی خود به عنوان زاهد و دین‌دار یاد می‌کند، اما اکنون خود را در بتکده و در حالتی از سردرگمی و عشق الهی توصیف می‌کند. او نه خود را متعلق به ایمان می‌داند و نه به کفر، بلکه در جستجوی حقیقت والاتری است. در پایان، شاعر به خواننده توصیه می‌کند که از دعوی‌های دنیوی دست بردارد و به فنا و عشق حقیقی روی آورد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند سردرگمی بین ایمان و کفر و جستجوی حقیقت، ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۸۴۹

ترسا بچه‌ایم افکند از زهد به ترسایی
اکنون من و زناری در دیر به تنهایی

دی زاهد دین بودم سجاده نشین بودم
ز ارباب یقین بودم سر دفتر دانایی

امروز دگر هستم دردی کشم و مستم
در بتکده بنشستم دین داده به ترسایی

نه محرم ایمانم نه کفر همی دانم
نه اینم و نه آنم تن داده به رسوایی

دوش از غم فکر و دین یعنی که نه آن نه این
بنشسته بدم غمگین شوریده و سودایی

ناگه ز درون جان در داد ندا جانان
کای عاشق سرگردان تا چند ز رعنایی

روزی دو سه گر از ما گشتی تو چنین تنها
باز آی سوی دریا تو گوهر دریایی

پس گفت در این معنی نه کفر نه دین اولی
برتو شو ازین دعوی گر سوختهٔ مایی

هرچند که پر دردی کی محرم ما گردی
فانی شو اگر مردی تا محرم ما آیی

عطار چه دانی تو وین قصه چه خوانی تو
گر هیچ نمانی تو اینجا شوی آنجایی
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.