هوش مصنوعی: شاعر از دردها و رنج‌های عاطفی خود می‌گوید، از بی‌وفایی و بلایایی که بر جانش می‌رسد سخن می‌راند. او در حیرت و سردرگمی به سر می‌برد و راهی برای نجات نمی‌یابد. با این حال، امیدوار است که روزی دردها تسکین یابد و عاقبت خوبی از عشق پاکش به دست آید. او به آینده‌ای روشن با شکفتن غنچه دلش امید بسته است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و پیچیده است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم شعری کلاسیک ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۹۱

بر دلم هردم جفای بی وفایی می رسد
وه که بر جان من از هر سو بلایی می رسد

روزگاری شد که در وادی حیرت مانده ام
نه رهی پیدا شد و نه رهنمایی می رسد

قصد جان دارد فراق و وعده دیدار او
درد، راحت گشت ما را تا دوایی می رسد

از هوای خاک کوی توست در اشک ما
عاقبت از پاکی گوهر به جایی می رسد

غنچه دل از نسیم کوی او خواهد شکفت
ای نسیمی! غم مخور مشکل گشایی می رسد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.