هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از تجربههای عرفانی و عاشقانه خود سخن میگوید. او بیان میکند که از ابتدای آگاهیاش، نور و صدای معشوق را درک کرده و در تمام افکار و اعمالش، جز معشوق چیزی ندیده است. او از تلاشهای بیثمر خود برای رسیدن به معشوق میگوید و در نهایت به این درک میرسد که تنها در فنای عشق است که میتواند طعم بقا را بچشد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربههای زندگی دارد. همچنین، استفاده از زبان شعر کلاسیک فارسی ممکن است برای مخاطبان جوانتر چالشبرانگیز باشد.
غزل شمارهٔ ۵۱۰
تا چشم باز کردم نور رخ تو دیدم
تا گوش برگشادم آواز تو شنیدم
چندان که فکر کردم چندان که ذکر گفتم
چندان که ره سپردم بیرون ز تو ندیدم
تا کی به فرق پویم جمله تویی چگویم
چون با منی چه جویم اکنون بیارمیدم
عمری به سر دویدم گفتم مگر رسیدم
با دست هرچه دیدم جز باد میندیدم
فریاد من از آن است کاندر پس درم من
دربسته ماند بر من وز دست شد کلیدم
عطار را به کلی از خویشتن فنا کن
چون در فنای عشقت ذوق بقا چشیدم
تا گوش برگشادم آواز تو شنیدم
چندان که فکر کردم چندان که ذکر گفتم
چندان که ره سپردم بیرون ز تو ندیدم
تا کی به فرق پویم جمله تویی چگویم
چون با منی چه جویم اکنون بیارمیدم
عمری به سر دویدم گفتم مگر رسیدم
با دست هرچه دیدم جز باد میندیدم
فریاد من از آن است کاندر پس درم من
دربسته ماند بر من وز دست شد کلیدم
عطار را به کلی از خویشتن فنا کن
چون در فنای عشقت ذوق بقا چشیدم
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.