هوش مصنوعی: 
                                شاعر در این شعر از درد هجران و فراق معشوق شکایت میکند و از بیقراری و نالههای خود میگوید. او از معشوق میخواهد که به وصال او توجه کند و از هجران دست بردارد. شاعر همچنین از آه سوزناک خود و پریشانی حالش سخن میگوید و امیدوار است که معشوق با لطفش او را از این حالت نجات دهد.
                                
                                                                رده سنی: 
                                16+
                                محتوا شامل مفاهیم عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی داشته باشد.
                            
                        شمارهٔ ۱۰۱۵
                                                                                                                                            
                                                                            چرایی این چنین فارغ ز حالم
                                        
ز درد هجر تو تا چند نالم
                                                                                                                                                                                    
ز من پرسی که چونی جانم ای جان
گرفت از جان خود بی تو ملالم
                                                                                                                                                                                    
به هجرانم بگو تا کی کنی قید
شبی ننوازی آخر از وصالم
                                                                                                                                                                                    
ز آه سوزناکم زلف خود بین
که حالش شد پریشان تر ز حالم
                                                                                                                                                                                    
نکردی از وصالم یک زمان شاد
بسی دادی به هجران گوشمالم
                                                                                                                                                                                    
چه باشد ار به لطفت شربت آبی
دهی زان چشمه آب زلالم
                                                                                                                                                                                    
مگر در صبحدم آرد نسیمی
ز سوی لطف تو باد شمالم
                                                                                                                                                                                    
کمالش را کماهی چون بگویم
چو من مدهوش حیران در جمالم
                                                                                                                                                                                    
خیالش مونس جان جهانست
ولی یک دم نیاری در خیالم
                                                                                                                                    
                                                            ز درد هجر تو تا چند نالم
ز من پرسی که چونی جانم ای جان
گرفت از جان خود بی تو ملالم
به هجرانم بگو تا کی کنی قید
شبی ننوازی آخر از وصالم
ز آه سوزناکم زلف خود بین
که حالش شد پریشان تر ز حالم
نکردی از وصالم یک زمان شاد
بسی دادی به هجران گوشمالم
چه باشد ار به لطفت شربت آبی
دهی زان چشمه آب زلالم
مگر در صبحدم آرد نسیمی
ز سوی لطف تو باد شمالم
کمالش را کماهی چون بگویم
چو من مدهوش حیران در جمالم
خیالش مونس جان جهانست
ولی یک دم نیاری در خیالم
                                    وزن:  مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
                                
                                                                                        
                                    قالب:  غزل
                                
                                                                                        
                                    تعداد ابیات:  ۹                                
                            
                                                            
                            
                                                        
                            
                                این گوهر را بشنوید
                            
                            
                                                        این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
                            گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱۴
                        
                    
                                                    
                        
                            گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱۶
                        
                    
                                
            
                            نظرها و حاشیه ها
                        
                        
                        شما نخستین حاشیه را بنویسید.
                                                                     
                                         
                                         
                                         
                                         
                         
                        