هوش مصنوعی: این متن عرفانی از عطار نیشابوری، به موضوع فنا و بقا در عرفان اسلامی می‌پردازد. در این اشعار، شاعر بیان می‌کند که برای رسیدن به وصال حق، باید از خود فانی شد و به عدم رسید. تنها در این صورت است که وجود حقیقی و بقای جاودان ممکن می‌شود. عطار همچنین به رابطه‌ی نفس و دل اشاره می‌کند و تأکید می‌کند که تنها با پاک کردن دل از آلودگی‌های نفسانی می‌توان به حقیقت رسید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با مفاهیم عرفانی دارد. این مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۱۷۲

بودی که ز خود نبود گردد
شایستهٔ وصل زود گردد

چوبی که فنا نگردد از خود
ممکن نبود که عود گردد

این کار شگرف در طریقت
بر بود تو و نبود گردد

هرگه که وجود تو عدم گشت
حالی عدمت وجود گردد

ای عاشق خویش وقت نامد
کابلیس تو در سجود گردد

دل در ره نفس باختی پاک
تا نفس تو جفت سود گردد

دل نفس شد و شگفتت آید
گر یک علوی جهود گردد

هر دم که به نفس می برآری
در دیدهٔ دل چو دود گردد

بی شک دل تو از آن چنان دود
کوری شود و کبود گردد

عطار بگفت آنچه دانست
باقی همه بر شنود گردد
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.