هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و زیبایی معشوق خود سخن میگوید. او بیان میکند که دیدن معشوق سرمایه عمر است و هر کس که به او عشق بورزد، از زندگی بهره کامل میبرد. شاعر از زیباییهای ظاهری معشوق مانند چشمان، لبها، موها و صورت او تعریف میکند و تأکید میکند که عشق به معشوق باعث زنده شدن مردگان و تحول در زندگی میشود.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد.
غزل شمارهٔ ۱۲۳
هر دیده که بر تو یک نظر داشت
از عمر تمام بهره برداشت
سرمایهٔ عمر دیدن توست
وان دید تو را که یک نظر داشت
کور است کسی که هر زمانی
در دید تو دیدهٔ دگر داشت
جاوید ز خویش بیخبر شد
هر دل که ز عشق تو خبر داشت
مرغی بپرید در هوایت
کز شوق تو صد هزار پر داشت
در شوق رخ تو بیشتر سوخت
هر کو به تو قرب بیشتر داشت
دل بی رخ تو دمی سر کس
سوگند به جان تو اگر داشت
در عشق رخ تو یک سر موی
ننهاد قدم کسی که سر داشت
بس مرده که زنده کرد در حال
بادی که به کوی تو گذر داشت
با چشم تو کارگر نیامد
هر حیله که چرخ پاک برداشت
خوارم کردی چنان که عشقت
بر خاک درم چو خاک در داشت
خوار از چه سبب کنی کسی را
کز جان خودت عزیزتر داشت
با بوالعجبی غمزهٔ تو
نه دل قیمت نه جان خطر داشت
در پیش لبت ز شرم بگداخت
هر شیرینی که آن شکر داشت
در جنب لب تو آب حیوان
هر شیوه که داشت مختصر داشت
در نقرهٔ عارضت فروشد
هر نازکییی که آب زر داشت
بر گرد میان تو کمر گشت
آن حرف که در میان کمر داشت
شکل دهن تو طرفه برخاست
زان نقطهٔ طرفه بر زبر داشت
چون روی تو زیر پردهٔ زلف
چه صد که هزار پرده در داشت
در هر بن موی بی رخ تو
عطار هزار نوحهگر داشت
از عمر تمام بهره برداشت
سرمایهٔ عمر دیدن توست
وان دید تو را که یک نظر داشت
کور است کسی که هر زمانی
در دید تو دیدهٔ دگر داشت
جاوید ز خویش بیخبر شد
هر دل که ز عشق تو خبر داشت
مرغی بپرید در هوایت
کز شوق تو صد هزار پر داشت
در شوق رخ تو بیشتر سوخت
هر کو به تو قرب بیشتر داشت
دل بی رخ تو دمی سر کس
سوگند به جان تو اگر داشت
در عشق رخ تو یک سر موی
ننهاد قدم کسی که سر داشت
بس مرده که زنده کرد در حال
بادی که به کوی تو گذر داشت
با چشم تو کارگر نیامد
هر حیله که چرخ پاک برداشت
خوارم کردی چنان که عشقت
بر خاک درم چو خاک در داشت
خوار از چه سبب کنی کسی را
کز جان خودت عزیزتر داشت
با بوالعجبی غمزهٔ تو
نه دل قیمت نه جان خطر داشت
در پیش لبت ز شرم بگداخت
هر شیرینی که آن شکر داشت
در جنب لب تو آب حیوان
هر شیوه که داشت مختصر داشت
در نقرهٔ عارضت فروشد
هر نازکییی که آب زر داشت
بر گرد میان تو کمر گشت
آن حرف که در میان کمر داشت
شکل دهن تو طرفه برخاست
زان نقطهٔ طرفه بر زبر داشت
چون روی تو زیر پردهٔ زلف
چه صد که هزار پرده در داشت
در هر بن موی بی رخ تو
عطار هزار نوحهگر داشت
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.