هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به موضوعات معنوی و عرفانی میپردازد. شاعر از رهایی از قید و بندهای دنیوی و نفسانی سخن میگوید و بر اهمیت تلاش برای رسیدن به تعالی روحی و معنوی تأکید میکند. او از مخاطب میخواهد که از دلبستگیهای مادی و نفسانی دست بردارد و به سوی عروج روحانی حرکت کند. همچنین، شاعر به موضوعاتی مانند سود و زیان زندگی، اهمیت دین و معنویت، و رهایی از دنیای مادی اشاره میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد. بنابراین، این متن برای نوجوانان و بزرگسالانی مناسب است که توانایی درک مفاهیم انتزاعی و معنوی را دارند.
غزل شمارهٔ ۱۹
بعدجوی از نفس سگ گر قرب جان میبایدت
ترک کن این چاه و زندان گر جهان میبایدت
باز عرشی گر سر جبریل داری پر برآر
ورنه در گلخن نشین گر استخوان میبایدت
نفس را چون جعفر طیار برکن بال و پر
گر به بالا پر و بال مرغ جان میبایدت
در جهان قدس اگر داری سبک روحی طمع
بر جهان جسم دایم سر گران میبایدت
عمر در سود و زیان بردی به آخر بی خبر
می ندارد سود با تو پس زیان میبایدت
چند گردی در زمین بی پا و سر چون آسمان
از زمین بگسل اگر بر آسمان میبایدت
روز و شب مشغول کار و بار دنیا ماندهای
دین به سرباری دنیا رایگان میبایدت
هرچه گوئی چون ترازو زین زبان گر یک جو است
گنگ شو از ما سوی الله گر زبان میبایدت
جو کشی و نیم جو همچون ترازوی دو سر
از خری جو می مکش گر کهکشان میبایدت
ای عجب نمرود نفس و وانگهی همچون خلیل
زحمت جبریل رفته از میان میبایدت
در هوا استاده و از منجنیق انداخته
بر سر آتش به خلوت همچنان میبایدت
چون تو از آذر مزاجی دوستی با زر چرا
پس چو ابراهیم آتش گلستان میبایدت
ای خر مرده سگ نفست به گلخن در کشید
پس چو عیس بر فلک دامن کشان میبایدت
در جهان خوفناک ایمن نشینی ای فرید
امن تو از چیست چون خط امان میبایدت
ترک کن این چاه و زندان گر جهان میبایدت
باز عرشی گر سر جبریل داری پر برآر
ورنه در گلخن نشین گر استخوان میبایدت
نفس را چون جعفر طیار برکن بال و پر
گر به بالا پر و بال مرغ جان میبایدت
در جهان قدس اگر داری سبک روحی طمع
بر جهان جسم دایم سر گران میبایدت
عمر در سود و زیان بردی به آخر بی خبر
می ندارد سود با تو پس زیان میبایدت
چند گردی در زمین بی پا و سر چون آسمان
از زمین بگسل اگر بر آسمان میبایدت
روز و شب مشغول کار و بار دنیا ماندهای
دین به سرباری دنیا رایگان میبایدت
هرچه گوئی چون ترازو زین زبان گر یک جو است
گنگ شو از ما سوی الله گر زبان میبایدت
جو کشی و نیم جو همچون ترازوی دو سر
از خری جو می مکش گر کهکشان میبایدت
ای عجب نمرود نفس و وانگهی همچون خلیل
زحمت جبریل رفته از میان میبایدت
در هوا استاده و از منجنیق انداخته
بر سر آتش به خلوت همچنان میبایدت
چون تو از آذر مزاجی دوستی با زر چرا
پس چو ابراهیم آتش گلستان میبایدت
ای خر مرده سگ نفست به گلخن در کشید
پس چو عیس بر فلک دامن کشان میبایدت
در جهان خوفناک ایمن نشینی ای فرید
امن تو از چیست چون خط امان میبایدت
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
۱۶۵۳
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.