هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق نافرجام و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از ملامت‌های دیگران، دوری معشوق و درد عشق شکایت دارد، اما با وجود همه رنج‌ها، همچنان به عشق وفادار است و از آن دل نمی‌کند. تصاویری مانند سوختن مانند شمع، خار ملامت و زهر عشق، نشان‌دهنده عمق رنج اوست.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه احساسی نیاز دارد. همچنین استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۰۲۱

سوختم از نوش وصلت کارزو میداشتم
زهر من بود آنچه من تریاک می پنداشتم

از ملامت کس نمی گردد چو مجنون گرد من
بسکه من از هر طرف خار ملامت کاشتم

لاله وار آورده ام خار ملامت از ازل
من برسوایی علم روز ازل افراشتم

سرمه در چشمش چه سود آنکس که دور از کوی اوست
من بجای سرمه چشم از خاک ره انباشتم

همچو اهلی دست و پایی میزنم در راه عشق
پایم از جا برد عشق و دست ازو نگذاشتم

سر تا قدم چو شمع ز مهرش در آتشم
دشمن نبیند آنچه من از دوست میکشم

دیوانه وار با کسم الفت نمانده است
از بسکه در خیال رخ آن پریوشم

شیرین لبا، نصیب دل دشمن تو باد
زهری که من ز تلخی عشق تو میچشم

فکری مرا بهر سر مویی ز زلف تست
دایم من از خیال پریشان مشوشم

طوبی بزیر سایه من سر در آورد
گر سایه بر سر افکند آن سرو دلشکم

اهلی اگرچه دلخوشیی روزیم نشد
اینم خوشی بسست که با ناخوشی خوشم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.