43


ای خُرم از جمال تو جنّات دلفروز
از جلوه ات به باغ دلم لاله برفروز

ای آفتاب عشق و امل،  بی فروغ تو
روزم شبست و هر شب من همنشین سوز

چشم انتظار یک نظر از دیدهء توام
ای منتظر به راه تو عشّاق دیده دوز

بی مهر آفتاب تو سردست روزگار
ای دست مهربیز تو گرمای هر تموز

سودای عشق روی تو و مفلسی چو من
سهلست، اگر که فضل شهی گرددت بروز

گر نامه ای به مُهر وفا آید از شهم
صد بار من فشانمش از شعر لعل سوز
تاکنون نوشته ای در این مجموعه ثبت نشده است.