46
ای جان که در درون دلم جا گرفته ای
جایی مرو که نیک تو مأوا گرفته ای
شیرین ترین نگار زمانی ولی چرا
با زهر هجر طاقت ما را گرفته ای؟
دُردِ الم به کام دلم میدهی مدام
اما چه چاره شیوهء حاشا گرفته ای
اینسان که میبری دل و دین و قرار ما
گویا رسوم غارت یغما گرفته ای
جورت نمی دهم به وفای جهانیان
با خصم اگرچه راه مدارا گرفته ای
نور یگانگی به رخت دیده ایم ما
با آن جمال، جلوهء اعلا گرفته ای
شاهان #غریبِ حُسن ستانند از رخت
کاکناف دلبری همه یکجا گرفته ای
ما را مران ز مأمنِ عرشآستانِ خویش
اکنون که تاج و تخت تولّا گرفته ای
ای جان که در درون دلم جا گرفته ای
جایی مرو که نیک تو مأوا گرفته ای
شیرین ترین نگار زمانی ولی چرا
با زهر هجر طاقت ما را گرفته ای؟
دُردِ الم به کام دلم میدهی مدام
اما چه چاره شیوهء حاشا گرفته ای
اینسان که میبری دل و دین و قرار ما
گویا رسوم غارت یغما گرفته ای
جورت نمی دهم به وفای جهانیان
با خصم اگرچه راه مدارا گرفته ای
نور یگانگی به رخت دیده ایم ما
با آن جمال، جلوهء اعلا گرفته ای
شاهان #غریبِ حُسن ستانند از رخت
کاکناف دلبری همه یکجا گرفته ای
ما را مران ز مأمنِ عرشآستانِ خویش
اکنون که تاج و تخت تولّا گرفته ای
تاکنون نوشته ای در این مجموعه ثبت نشده است.