48

طبیبا نشتر عشقت به جان زن
به قلبِ زخمی خونین دلان زن

بگو کُشتم علیلان را به زاری
پس آنگه آن صلا بر دو جهان زن

بیاشوبان جهانی از جمالت
ز زلفت بند بر دیوانگان زن

نظیرت را کجا بیند ذويِ العین
قلم بر حسن حوران جنان زن

قدومت لعل و گوهر می‌فزاید
بیا دستی به گنج خاکدان زن

خوشا آنرا که گنجش گنج عشق است
به گنج عاشقان دستی عیان زن

جواهرهاست مخفی در لبانت
ز لعلت قفل بر جمله دهان زن

مبین نور تبیانی بیانت
صلایی بر همه اهل بیان زن

به تبیینَت مُبَیَّن کن مُبین را
که تبیان خود تویی، رَطْب‌ُاللسان زن

بیا و دلدلت را زین بفرما
قدم بر تارک نه آسمااان زن

هماوردت اگر خورشید باشد
به فرقش ذی‌فِقاری بی‌امان زن

به قلب آن قمر مرهم گذارش
سریر شاهی‌ات بر فرقدان زن

تزهّد می‌فروشند این جهودان
مُهَنَّد بر شیوخ نهروان زن

شغالان ساحت عالم گرفتند
زئیری بر دل ثعلب‌دلان زن

محمد را علیّ ِ عشر و ثانی
تو هستی، این صلا بر کُن‌فکان زن

ممالک تحت حکمت آر و تختت
به پیش تخت مولای شهان زن

دل از نام علی پیوسته خونست
الهی داغ عشقش بر نهان زن

#غریبی از کف شاهم به من بخش
به قلبم مُهر عشقش جاودان زن
تاکنون نوشته ای در این مجموعه ثبت نشده است.