5


غنچه چو بشکفته شود بی امان
نیست امانیش ز باد خزان

غنچه اگر جلوه گری می کند
باد خزان پرده دری می کند

جلوه گری کرد دو صد غنچه زار
باد طمع کرد ورا  زارِ زار

باد خزان بوی مروّت ندید
جرم عیان کرد و خصومت گزید

کاش که ناتور ندیدی به چشم
غنچهء باغش شده پامال خشم

یا که خزانی و ستیزش نبود
خشم در آن دیدهء هیزش نبود

کاش خزان راه به باغش نداشت
آفت بد جلوهء راغش نداشت

جلوهء آن غنچه و آن زخم چشم
سینهء گل کرد چو آماج خشم

ای فلک از باد خزانت امان
از گل و از وَرد وزانت امان!!!...
تاکنون نوشته ای در این مجموعه ثبت نشده است.