7
در حدیث آمد که یار مصطفی
گفت حیدر را علی یا مرتضا
اندرین دنیای خاکیّ و حیات
محو می گردد به نیکی سیّئات
برّ و نیکی کن که آن بارت دهد
ره به سوی حضرت یارت دهد
برّ و نیکی ریشه اش باشد نماز
کان تو را آرد به سوی او نیاز
از بدیها دور می دارد تو را
تا شوی لایق به قصر آن علا
آنکه اَرجی' آیه جوید از خدا
این سخن باشد که من گفتم تو را
رحمتش سابق بُوَد بر قهر او
زآنکه گوید هر زمان لاتقنطوا
رحمت او همچنان دائم بُوَد
آسمان با رحمتش قائم بُوَد
ناامید از رحمت رحمان پاک
زیر پا ماند چو مشتی ریزه خاک
گفت یزدان ای مکینان زمین
با گمانْتان گشته ام هر دم قرین
خوش گمان باشی اگر ای پرامید
از کراماتم تو گردی خود سعید
بدگمان را لاجرم از ظن خویش
می کنم دائم دل افکار و پریش
ناامیدی را گناهی بد شمار
از گناهت هر زمان پا پس گذار
بر سر هر آیه ای گوید خدا
من رحیمم من رحیمم ای فتی'
خالقی با رحم های نو به نو
ناامیدی را ز قلبت کن درو
گرچه کافرپیشگان زور آورند
روز را چون لیل دیجور آورند_
هست لیکن حکمت ما چون متین
عاقبت کردم از آنِ متقین
این کلامم را هزارانش شمار
در حیات هر کسیّ و روزگار
روزگاران گر به نفع ظالم است
عاقبت را پاکْ یزدان عالم است
دورِ دوران را به سامان آورد
دولتی از جُندِ یاران آورد
آن زمان آید که منجیّ اُمَم
بر فراز کعبه افرازد عَلَم
لشکری پولاد تَن، جنسِ حدید
بر تمام مردمان آرد نوید
کای به ظلم و جور، محنت دیده ها
این زمان نور آمده بر دیده ها
ناامید از رحمتش چون نامدید
رحمت اکبر مآلاً شد پدید
آن زمان گوید قدیر لایری'
این زمان شد نوبت اهل ولا
منتقم را مُظهِرم با قدرتم
تا کنم اتمام نور رحمتم
در حدیث آمد که یار مصطفی
گفت حیدر را علی یا مرتضا
اندرین دنیای خاکیّ و حیات
محو می گردد به نیکی سیّئات
برّ و نیکی کن که آن بارت دهد
ره به سوی حضرت یارت دهد
برّ و نیکی ریشه اش باشد نماز
کان تو را آرد به سوی او نیاز
از بدیها دور می دارد تو را
تا شوی لایق به قصر آن علا
آنکه اَرجی' آیه جوید از خدا
این سخن باشد که من گفتم تو را
رحمتش سابق بُوَد بر قهر او
زآنکه گوید هر زمان لاتقنطوا
رحمت او همچنان دائم بُوَد
آسمان با رحمتش قائم بُوَد
ناامید از رحمت رحمان پاک
زیر پا ماند چو مشتی ریزه خاک
گفت یزدان ای مکینان زمین
با گمانْتان گشته ام هر دم قرین
خوش گمان باشی اگر ای پرامید
از کراماتم تو گردی خود سعید
بدگمان را لاجرم از ظن خویش
می کنم دائم دل افکار و پریش
ناامیدی را گناهی بد شمار
از گناهت هر زمان پا پس گذار
بر سر هر آیه ای گوید خدا
من رحیمم من رحیمم ای فتی'
خالقی با رحم های نو به نو
ناامیدی را ز قلبت کن درو
گرچه کافرپیشگان زور آورند
روز را چون لیل دیجور آورند_
هست لیکن حکمت ما چون متین
عاقبت کردم از آنِ متقین
این کلامم را هزارانش شمار
در حیات هر کسیّ و روزگار
روزگاران گر به نفع ظالم است
عاقبت را پاکْ یزدان عالم است
دورِ دوران را به سامان آورد
دولتی از جُندِ یاران آورد
آن زمان آید که منجیّ اُمَم
بر فراز کعبه افرازد عَلَم
لشکری پولاد تَن، جنسِ حدید
بر تمام مردمان آرد نوید
کای به ظلم و جور، محنت دیده ها
این زمان نور آمده بر دیده ها
ناامید از رحمتش چون نامدید
رحمت اکبر مآلاً شد پدید
آن زمان گوید قدیر لایری'
این زمان شد نوبت اهل ولا
منتقم را مُظهِرم با قدرتم
تا کنم اتمام نور رحمتم
تاکنون نوشته ای در این مجموعه ثبت نشده است.