14
داغ نهادی به دل کافران
دستمریزاد اَیا پهلوان
بسکه ز اشرار نشاندی به خاک
سینهء خصمت ز تو شد چاک چاک
شیر بلایی به صف کارزار
از تو شود کار یلان سخت زار
پنجه اگر درفکنی با پلنگ
قدرت تو می کندش پای لنگ
دست ابردست تو چون قاصم است
قطره ای از خون تو صد قاسم است
قاسمیان هست کرار و کرار
قاسم ما هست هزاران هزار
یک تنه صد مرد ابرقدرتی
ای به فدایت که یلِ غیرتی
بیشهء تو شیر عرین پرور است
بیشهء تو بیشهء شیر نر است
زنده ای و نیست مماتی ترا
تا به ابد هست حیاتی ترا
خون تو جاری به تن امت است
خون تو در پیکر ما غیرت است
شوید اگر خلق دمی را به آب
چاره نه آب است نماندست تاب
خون تو آمیخت به نهر بلا
خون تو شد مُمتَزَجِ کربلا
خون تو پیوسته به ثار خداست
هر دوجهان واله از این ماجراست
خون تو چون خون بلا مسکنان
خون عدو ریزد و گردنکشان
مرگ دو صد دیو پلیدی به شست
اهرمن از دست تو در خون نشست
پرخطر از شست تو این خون توست
قوم ستم یکسره دلخون توست
رتبه فزودست تبارک ترا
وصلت این مرگ مبارک ترا
ظلمت اگر با تو شود برکنار
مرگ شد از جان تو خورشید وار
خون تو آنکس که ستاند خداست
دست خدا برتر از آن دستهاست
تا فتد از پنجهء تو ذوالفقار
هست ستانندهء آن بیشمار
دست تو چون شاه شهیدان عشق
تحفهء عشق است به یزدان عشق
راه تو چون راه شه کربلا
راه قیامست و مسیر بلا
خون تو آنکس که پلیدانه ریخت
خاک بلا بر سر دیوانه ریخت
رهرو تو رهرو راه بلاست
رهسپر عالم قدس و صفاست
یک دو دمی ناز کن و بازگرد
مدفن خود باز کن و بازگرد
تا تو برآری سر خود از مزار
منتقمان تخت کند برقرار
وه چه خوش است اینکه بیایی ز راه
آیی و بینی که نشسته است شاه
شاه من آن منتقم کربلاست
رفته ز تیغش همه کرب و بلاست
تیغ تو هرچند بُوَد ماندگار
برتر از آن هست یقین ذوالفقار
تیغ علی در کف مهدی ماست
قدرت دستان خدا خود بجاست
دست و #غریبت به جهان داغ زد
نقش محن بر دل مازاغ زد
دست خدایی به مثل دست توست
گردن یاران همه پابست توست
شاه شهیدان ز تو چون راضی است
راضی از اعمال تو آن قاضی است
داغ نهادی به دل کافران
دستمریزاد اَیا پهلوان
بسکه ز اشرار نشاندی به خاک
سینهء خصمت ز تو شد چاک چاک
شیر بلایی به صف کارزار
از تو شود کار یلان سخت زار
پنجه اگر درفکنی با پلنگ
قدرت تو می کندش پای لنگ
دست ابردست تو چون قاصم است
قطره ای از خون تو صد قاسم است
قاسمیان هست کرار و کرار
قاسم ما هست هزاران هزار
یک تنه صد مرد ابرقدرتی
ای به فدایت که یلِ غیرتی
بیشهء تو شیر عرین پرور است
بیشهء تو بیشهء شیر نر است
زنده ای و نیست مماتی ترا
تا به ابد هست حیاتی ترا
خون تو جاری به تن امت است
خون تو در پیکر ما غیرت است
شوید اگر خلق دمی را به آب
چاره نه آب است نماندست تاب
خون تو آمیخت به نهر بلا
خون تو شد مُمتَزَجِ کربلا
خون تو پیوسته به ثار خداست
هر دوجهان واله از این ماجراست
خون تو چون خون بلا مسکنان
خون عدو ریزد و گردنکشان
مرگ دو صد دیو پلیدی به شست
اهرمن از دست تو در خون نشست
پرخطر از شست تو این خون توست
قوم ستم یکسره دلخون توست
رتبه فزودست تبارک ترا
وصلت این مرگ مبارک ترا
ظلمت اگر با تو شود برکنار
مرگ شد از جان تو خورشید وار
خون تو آنکس که ستاند خداست
دست خدا برتر از آن دستهاست
تا فتد از پنجهء تو ذوالفقار
هست ستانندهء آن بیشمار
دست تو چون شاه شهیدان عشق
تحفهء عشق است به یزدان عشق
راه تو چون راه شه کربلا
راه قیامست و مسیر بلا
خون تو آنکس که پلیدانه ریخت
خاک بلا بر سر دیوانه ریخت
رهرو تو رهرو راه بلاست
رهسپر عالم قدس و صفاست
یک دو دمی ناز کن و بازگرد
مدفن خود باز کن و بازگرد
تا تو برآری سر خود از مزار
منتقمان تخت کند برقرار
وه چه خوش است اینکه بیایی ز راه
آیی و بینی که نشسته است شاه
شاه من آن منتقم کربلاست
رفته ز تیغش همه کرب و بلاست
تیغ تو هرچند بُوَد ماندگار
برتر از آن هست یقین ذوالفقار
تیغ علی در کف مهدی ماست
قدرت دستان خدا خود بجاست
دست و #غریبت به جهان داغ زد
نقش محن بر دل مازاغ زد
دست خدایی به مثل دست توست
گردن یاران همه پابست توست
شاه شهیدان ز تو چون راضی است
راضی از اعمال تو آن قاضی است
تاکنون نوشته ای در این مجموعه ثبت نشده است.