عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۶۰
چشمت که زناز می کند رعنایی
لالایی او به حاجبان فرمایی
هر چند که حاجبانش لالا باشند
لایق نبود به حاجبان لالایی
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۶۶
هرگز نرود مهر تو پاک از دل من
گر نیز شود زیر زمین منزل من
صد سال برآید و بپوسد تن من
هم بوی وصال تو دمد از گل من
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۷۲
شاد است همه عمر نکوخواه از تو
دشمن کور است گاه و بیگاه از تو
عیش خوش ما بی تو ندارد آبی
سلطان وجود لوحش الله از تو
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۷۸
گفتی که تو دل برغم آن دلبر نه
ور بپذیرد به شکر جان بر سر نه
آتشکده ای کدام دل شرمت باد
محنت جایی کدام جان بر سر نه
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۸۸
یا من به چه دل زنم دَرِ سودایش
یا من چه سگم که دیده سازم جایش
گر دست رسد جملهٔ معصومان را
در دیده کشند جمله خاک پایش
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۹۱
ای گشته لبت آتش جان را تریاک
آب چشمم ببرد عالم همه پاک
آن دل که زدست من برون رفت چو باد
در پای تو افتاد به خواری در خاک
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۹۵
ای مست غمت عاقل و دیوانه به هم
وندر ره تو مسجد و بتخانَه به هم
در عشق تو جان بداده بیگانه و خویش
در پات فتاده شمع و پروانَه به هم
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۹۶
من مهر تو در میان جان بنهادم
تا مهر تو در سر زبان بنهادم
تا دل زهمه جهان کرانه بگرفت
پا از سخن تو در میان بنهادم
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۹۷
در پختن سودای تو چون من خامم
توسن شد و بی ثبات طبع و گامم
انگشت نمای جمله خاص و عامم
ای دوست ببین کز تو چه دشمن کامم
اوحدالدین کرمانی : الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
شمارهٔ ۱۰۳
یک حاجت بی دلی روا می نکنند
یک وعدهٔ عاشقی وفا می نکنند
این است غم ما که درین تنها[ی]ی
ما را به غم خویش رها می نکنند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۵
بستردنی است هر چه بنگاشته ام
وافکندنی است هر چه برداشته ام
سودا بوده است هر چه پنداشته ام
دردا که به عشوه عمر بگذاشته ام
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۱۳
در دیده زسودای تو دودی دارم
حاصل زغمت گفت و شنودی دارم
سرمایهٔ عمر جمله از دست برفت
بی آنک امید هیچ سودی دارم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۴۰
پروانگکی به پیش شمعی بپرید
در گوشهٔ شمع گوشهٔ یک تنه دید
جان داد به شکرانه در آن حجره خزید
بی جان دادن کسی به جانان نرسید
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۴۱
چون از پی دلبر دل شوریده برفت
وز غایت آرزوش دزدیده برفت
دانست که گرد دوست ماند برهد
خون گشت چو قطره قطره از دیده برفت
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۴۲
بی روی تو گرچه رهگذر جای گل است
ما را نه غم باغ و نه پروای گل است
گر دست برم بی تو سوی گل، بادا
در چشم من آن خار که در پای گل است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۴۴
چون معترفم بدانچ سرمستی هست
در حضرتت افلاس و تهیدستی هست
من آن توم تو را چه باشد هیچی
تو آن منی مرا همه هستی هست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۵۱
چندانک منم هزار چندان غم تست
بر جان من شیفته زین سان غم تست
هر کس به جهان زندگی از جان دارد
اِلّا من بی دل که مرا جان غم تست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۶۰
نقش تو دَرون دیده بنگاشته به
وین دیده به دیدار تو واداشته به
گر عین خیال تو نیاید در چشم
گر چشمهٔ زمزم است انباشته به
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۷۴
در مصطبهٔ عشق زبدنامی چند
عاجز شدم از ریش و سر خامی چند
گر قوّت پای من مرا گیرد دست
تا باز روم پیش اجل گامی چند
اوحدالدین کرمانی : رباعیات الحاقی
شمارهٔ ۴
عشق آمد و گرد فتنه بر جانم بیخت
دل خون شد و عقل رفت و صبرم بگریخت
زاین واقعه هیچ دوست دستم نگرفت
جز دیده که هر چه داشت در پایم ریخت