عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۸۴
چندانک در آن لعل بدخشان نمکی است
ظن می نبرد کسی که در کان نمکی است
تا بر لب او بوسه ندادم نشدم
آگاه که در چشمهٔ حیوان نمکی است
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۹۶
با این همه لطف و این همه زیبایی
کم می نکنی یک نفس از رعنایی
فی الجمله به هر صفت که برمی آیی
ای دوست چنانی که چنان می بایی
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۹۹
تا هست دلم بر غم تو دست آموز
دیده همه گریه گشت و جانم همه سوز
بس زود بزد دست اجل در پایش
عمری که چنین به سر شود روز به روز
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۰۲
ای عشق تو داده خواب مستانه به عقل
شادم به تو چون مردم فرزانه به عقل
هر لحظه به دیدار تو محتاج ترم
چون مرده به زندگی و دیوانه به عقل
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۰۳
بگذار شبی که بر تو فرمان بدهم
داد دل مستمند حیران بدهم
ای جان و جهان زنده بدان می مانم
تا با تو دمی برآرم و جان بدهم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۰۵
از هر عاشق وصف دلالی شنوم
وز حالت او حدیث حالی شنوم
شبهای دراز می زنم سر بر سنگ
باشد که شبی بوی وصالی شنوم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۰۸
گر من به مثل چو خضر جاوید زیَم
در حسرت آن روی چو خورشید زیَم
گر وعدهٔ وصل تو نباشد پس من
پیش تو بمیرم به چه اومید زیَم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۱۵
یاری دارم که جسم و جان صورت اوست
چه جان و چه دل جمله جهان صورت اوست
هر معنی خوب صورت پاکیزه
کاندر نظر تو آید آن صورت اوست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۲۰
آن چیست که در چشم دل آید معنی
وآن چیست کزو طرب فزاید معنی
آن شاهد دل که هست معشوق عیان
هر لحظه به صورتی نماید معنی
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۲۴
القلب الی لقایکم یَرتاحُ
یفدی لکم القلوبُ و الارواحُ
حالی لیلاً و انتم مصباح
من یصلحنا فما لنا اصلاحُ
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۲۶
هرگز نرود مهر تو پاک از دل من
گر نیز شود زیر زمین منزل من
صد سال برآید و بپوسد تن من
هم بوی وصال تو دمد از گل من
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۲۷
سودای تو را خود سر و سامانی نیست
وین حادثه را پدید پایانی نیست
قصّه چه کنم درد دل ریش مرا
جز وصل تو دوست هیچ درمانی نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۴۶
روزی دو سه از وصل تو بودم دلشاد
وز بند هوس شبی دو، دل گشت آزاد
خواهد که دهد فراق، عیشم بر باد
آری که فراق تو به روز من باد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۵۱
داماد خیال را نثاری نرسد
ناخورده شراب را خماری نرسد
آن کس که غریق بحر هجران تو نیست
هرگز به لبی یا به کناری نرسد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۷۴
آن یار که منزلگه او قلب آمد
مردانه بدیدمش که در قلب آمد
پنداشتمش که هست چون زر بعیار
چون بر محک دل زدمش قلب آمد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۷۷
بیماری دل نمی توان پنهان کرد
وین درد به درمان نتوان آسان کرد
گیرم که به وُسع خویش جهدی نکنم
چون یار موافق نبود چه توان کرد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۷۸
دست دل اگر به دامن یار زنیم
در دیدهٔ دشمن به جفا خار زنیم
دستی بزنیم و پای دل بگشاییم
پا برداریم و دست بر کار زنیم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۹۰
چون گوی دلم نزد تو دلجوی افتاد
در چاه زنخدان تو بدخوی افتاد
آن نیست عجب که گوی در چاه افتد
این است عجب که چاه در گوی افتاد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۹۱
ای من زتو در هر دهنی، نیک است این
افسانهٔ هر مرد و زنی، نیک است این
من هیچ نگویم تو خود انصاف بده
بر چون تویی عاشق چو منی، نیک است این
اوحدالدین کرمانی : الباب السابع: فی خصال الحمیده عن العقل و العلم و ما یحذو جذو هذا النمط
شمارهٔ ۵
با اهل خیال اگر در آویزد عقل
شاید که همیشه خون جان ریزد عقل
با عاشق گرم رو کجا دارد پای
چون رخت نهاد عشق بگریزد عقل