عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۵۳
تا تو به هوس می روی و می آیی
البته مپندار که او را شایی
پابرجا باش و سر مگردان از عشق
کآنجا نخرند عاشق هر جایی
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۵۵
عشق تو فزون است زبینایی من
راز تو برون است زدانایی من
در عشق تو انتهاست تنهایی من
در دست تو عاجز است توانایی من
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۵۶
تا پای زخویشتن فراتر ننهی
بر سر زکمال عشق افسر ننهی
دست تو به دامن وصالش نرسد
تا در ره عشق پای بر سر ننهی
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۵۷
از عشق تو هر [ر]وز دل افگارترم
تا شاد تویی من زتو غمخوارترم
هرچند که تشنگان تو را بسیارند
داند همه کس کز همه کس زارترم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۵۸
اندر ره عشق اگر تو هستی غازی
با خون و رگ و پوست چه می پردازی
در شاهد شاهدی دگر پنهان است
با آن شاهد خوش است شاهد بازی
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۵۹
با عشق اگرت رای بود همرازی
باید که دل از مراد وا پردازی
هر چیز که بر مراد طبع تو بود
خواهیش نماز گیر و خواهش بازی
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۶۰
عشق آن نبود که نیک دانی خود را
یا در یک دل مقام سازی صد را
عشق آن باشد که از خود آگه گردی
وانگه تو فدای یار سازی خود را
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۶۲
دل را طمع وصل تو می بود و ندید
جان در غم تو سوده شد و سود ندید
اندر طلب عشق تو ای جان و جهان
من پاک بسوختم کسی دود ندید
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۶۳
در عالم عشق عقل گمره گردد
در بیشهٔ عشق شیر روبَه گردد
هرگه که زرسم عشق آگه گردد
با او سخن دراز کوته گردد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۶۶
در عشق حمول و حمله کش می باشم
وندر صف عاشقان کش می باشم
با نیک و بد جهان مرا کاری نیست
با آنک خوش است نیک خوش می باشم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۶۹
عشق است که کوه را به پستی آرد
وز کعبه به سوی بت پرستی آرد
بی درد هزار داغ بر سینه نهد
بی باده هزار سر به مستی آرد
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۷۰
آن عیش نباشد که بود بربسته
دارد نفسی خوش، نفسی دل خسته
ای بی خبر از عشق بیا تا بینی
عیشی ز ازل تا به ابد پیوسته
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۷۱
در عشق فدای دلبران باید بود
با هر چه جز اوست سرگران باید بود
آن را که سری به دست ناید که نهد
خاک کف پای سروران باید بود
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۷۲
عاشق شوی و از دل و جان اندیشی
دُردی کشی و زپاسبان اندیشی
دعوی محبّت کنی و لاف زنی
وانگه ز زبان این و آن اندیشی
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۷۳
گر عاشق صادقی همی کش خواری
ور معشوقی به خرّمی ده یاری
گیرم که نکرده ای بیاموز آخر
از بلبل و گل بی دلی و دلداری
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۷۵
آن شاهد معنوی که جانم تن اوست
جان در تن من زصورت روشن اوست
این روی نکو که شاهدش می خوانند
آن شاهد نیست لیک این مسکن اوست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۷۶
در باغ رخت گر به تماشا گردیم
از عقل بری شویم و رسوا گردیم
ما مستانیم و روی تو گلزار است
ترسم که از آن شکوفه رسوا گردیم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۷۸
دارم سر آنک با سرِ رشته شوم
با شاهد چون آب و گل آغشته شوم
چون مرد نیم زنده نخواهم ماندن
آن به که به پای شاهدان کشته شوم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۷۹
دانی که مرا با تو به گاه و بی گاه
جز با تو ندارم از چپ و راست نگاه
شاه تو مه است و شاهدان آب وی اند
در آب توان دید یقین سایهٔ ماه
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۸۳
هم از رخ تست اگر به مه در نمکی است
مه را چه محل که روی تو خود فلکی است
تا ظن نبری که اندرین نکته شکی است
تو جان منی بدان خدایی که یکی است