عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۲۴
ما شربت عشقت نه به بازی خوردیم
سودای تو را نه از هوس پروردیم
خود را هدف تیر ملامت کردیم
گر بر گردیم ازین سخن نامردیم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۲۵
تا در سر سودای تو منزل کردیم
سوزی است مرا کز آتش دل کردیم
در شهر همه مباحی ام می خوانند
نیکو نامی زعشق حاصل کردیم
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۲۸
از عشق شود ادیب عاقل مجنون
وز عشق شود عافیت از پرده برون
زنهار به عشق در ملامت نکنی
چون عشق آمد نه صبر ماند نه سکون
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۲۹
در عشق درآی و خانه پردازی کن
مانندهٔ پروانه سراندازی کن
ور زانک زعشق عافیت می طلبی
پس عشق نه کار تست رو بازی کن
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۳۰
در عشق اگرت به دل درآید دیدن
معشوق تو را سهل نماید دیدن
زنهار به سایه اش قناعت می کن
جز سایه مپندار که شاید دیدن
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۳۲
در معرکهٔ عشق چنان خصم افکن
شیران همه روبهند و مردان همه زن
ای دل به چنین غمخور در دادی تن
رو جان می کن همیشه و تن می زن
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۳۴
عشق آن صفتی نیست که بتوان گفتن
واین دُر به هر الماس نشاید سفتن
سوداست کی می بریم والله که عشق
بکر آمد و هم بکر بخواهد رفتن
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۳۵
گر زانک شراب عشق خواهی خوردن
سر در سر کار عشق باید کردن
تا سر ننهی در ره [او] از گردن
در دل مکن از وصال جان پروردن
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۳۶
هرچه آن نبود راست نباید گفتن
تا راست حدیث خود بباید گفتن
هرچند که عشق میل باشد لیکن
هر میلی را عشق نشاید گفتن
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۳۷
در دهر کسی نداده از عشق نشان
کاین عشق صفایی است به جان گشته نهان
گر بنماید جمال معشوق عیان
خلق دو جهان جمله شوند کَلّ لسان
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۳۸
ای عشق تو مایهٔ جنون دل من
حسن رخ تو ریخته خون دل من
من دانم و دل که در وصالت چونم
کس را چه خبر زاندرون دل من
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۳۹
بگریختم از عشق تو ای سیمین تن
باشد که زغم باز رهم مسکین من
عشق آمد وزنیمه رهم باز آورد
مانندهٔ خونیان رسن در گردن
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۴۰
ای دل اگرت هنوز می باید ازو
باید که کشید هرچه می زاید ازو
عاشق شده ای وفا طلب می داری
دیوانَه ندانی که وفا ناید ازو
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۴۱
اندر ره عشق اگر شوی صادق تو
بی درد سر نطق شوی ناطق تو
گر حضرت عشق را شدی لایق تو
معشوق تو و عشق تو و عاشق تو
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۴۲
ای دیدهٔ من فدای خاک در تو
گر فرمایی به دیده آیم بر تو
عشقت گوید که تو نداری سرما
بی سر بادا هرک ندارد سرِ تو
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۴۳
از شربت عشق تست دل مست شده
در پای هوای تست جان پست شده
گر بر سر لطف خود ببستی ما را
از پای فتاده گیر وزدست شده
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۴۵
کردم نظری به سوی او دزدیده
نادیده ستد جان و دلم را دیده
مسکین باشد کسی که بیند رویش
وانگه نشود زعشق او شوریده
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۴۸
در عشق دلی باید و جانی زنده
کان را باید به درد دل سازنده
ور زانک تو کنج عافیت می طلبی
رو رو که تو عشق را نشایی بنده
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۵۰
تو مونس آن شبان تاریک نئی
لاغر شده همچو موی باریک نئی
عاشق نئی و به عشق نزدیک نئی
تو قیمت عاشقان چه دانی که نئی
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۵۱
ای دل تو بدین مفلسی و رسوایی
انصاف بده که عشق را کی شایی
عشق آتش تیز است و تو را آبی نَه
خاکت بر سر که باد می پیمایی