عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱
هیهات و ان تکون فی العشق ملول
و العاشق فی العشق صبور و حمول
اذ امکنک العیش بعیش موصول
لاتغفل فالزّمان لازال تحول
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲
از هجر تو زان رنج ستم نیست مرا
کز دولت عشق هیچ کم نیست مرا
با وصل تو هم سخت نمی گیرم از آنک
از عشق تو پروای تو هم نیست مرا
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۳
عشق تو زعالم اختیار است مرا
وز بادهٔ دیگران خمار است مرا
تا جان دارم بندگی ات خواهم کرد
با ردّ و قبول تو چه کار است مرا
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۴
نام تو برم کار مرا ساز آید
یاد تو کنم عمر شده باز آید
هرگه که حدیث عشق گویم با خود
با من در و دیوار به آواز آید
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۵
در عشق تو گرچه هست دلداریها
من مست نیم تا بکنم زاریها
یا رب تو مرا مست شرابی گردان
کز بهر وجود اوست هشیاریها
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۶
تا با خودم از عشق خبر نیست مرا
جز بر در دل هیچ گذر نیست مرا
چون من به میان نیم تویی حاصل من
جز من به تو مانعی دگر نیست مرا
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۷
تا بر سر کوی عشق شد منزل ما
فریاد برآمد از نهاد دل ما
در جستن خاک عشق از بس که شدیم
خون شد دل ما و حل نشد مشکل ما
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۸
داری سر آنک عشق بازی با ما
ببُری زهمه خلق و بسازی با ما
کار دو جهان در سر کار تو کنیم
گر شرط کنی که کژ نبازی با ما
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۹
از عشق توم جان و دل و دیده خراب
وز آتش هجر تو شدم همچو کباب
با دشمن و با دوست نه صلح است و نه جنگ
گاهم زند این طعنه و گاه آن به ضراب
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۱
ای خوش پسران که عقل مدهوش شماست
دل چاکر آن عارض گل پوش شماست
زر را چه محل که سر فدا باید کرد
آن را که سر سیم بناگوش شماست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۳
عشق تو همه دینی و دنیاوی ماست
در عشق تو گر هیچ نداریم رواست
در عشق تو هر گدای سلطان باشد
سلطان که ندارد غم عشق تو گداست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۴
هر چند که عشق سخت نیکوکار است
این است خلل که طبع بدکردار است
گر شهوت را تو عشق خوانی غلطی
از شهوت تا به عشق ره بسیار است
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۷
هر دل که در او نور محبّت بسرشت
خواه اهل سجاده گیر و خواه اهل کنشت
در دفتر عشق هر که را نام نبشت
آزاد زدوزخ است و فارغ زبهشت
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۸
در عشق تو دل را نظری افتاده است
وز هجر تو جان را شرری افتاده است
عشق تو که تاج سر سلطانان است
در دست چو مادر پدری افتاده است
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۱۹
سودای تو آشنای دیرینهٔ ماست
دیر است که عوعو تو در سینهٔ ماست
چندانک همی بنگرم از سال به سال
عشق تو همان اَحمَد پارینهٔ ماست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۱
ای دل هوس عشق تو را تنها نیست
کس نیست که در سرش ازین سودا نیست
صفرا مکن ارچه دلبرت اینجا نیست
کاینجا که تُوی جایگه صفرا نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۲
در عشق تو گر کشته شوم باکی نیست
کم دامن عشق است بر او چاکی نیست
خلقی زپی تو دوست دشمن گشتند
با این همه چون تو دوستی باکی نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۳
گر عشق زهر بدی ندوزد دهنت
از گفتن عشق برفروزد دهنت
زاوّل تو دهان خود به هفت آب بشوی
تا زآتش قهر او نسوزد دهنت
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۴
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجود من همه دوست گرفت
نامی است زمن بر من و باقی همه اوست
اوحدالدین کرمانی : الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
شمارهٔ ۲۶
گر عاشقی ای سرزدهٔ عشوه پرست
از عربده ها کو که کند عاشق مست
بر سر چه زنی دست اگرت دردی نیست
سر بر کف نه چه سرزنی بر کف دست