عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۴۲ - الطریقة
ای آنک تو را امید آبادانی است
آباد شدن در ره او ویرانی است
تا کی گویی که سرّ عشق او چیست
سرمایهٔ این حدیث سرگردانی است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۴۳ - الطریقة
هر آبادی از غم او ویرانی است
هر دانایی در ره او نادانی است
وآن کاو گوید که سرّ سرّش دانم
چون در نگری هنوز سرگردانی است
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۴۸ - الطریقة
اندر ره عشق یادگر سر ننهند
یا در ره بهبود قدم در ننهند
تا سر نکنی چو شمع در آتش گم
از نور تو را به سر بر افسر ننهند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۵۴ - الطریقة
در عشق هزار جان و دل بس نکند
جان خود چه بود حدیث جان کس نکند
این راه کسی رود که در هر قدمی
صد جان بدهد که روی وا پس نکند
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۵۷ - الطریقة
هر دل که به کوی دوست منزل دارد
مقصود خود از دو کون حاصل دارد
از حلقهٔ خاص عشق آن کس باشد
کاوچتر به زیر علَم دل دارد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۵۸ - الطریقة
لافی زدم ای دوست زراه پندار
کز پای درآیم زغمت دست بدار
راه غم تو به پای من یافته نیست
زنهار که من دروغ گفتم زنهار
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۶۱ - الطریقة
صبر از سر استقامتم گو برخیز
در شهر دو صد ملامتم گو برخیز
برخیزم و بر راه غمش بنشینم
گر برخیزد قیامتم گو برخیز
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۸۴ - الحقیقة
هر دل که به میدان هوای تو بتاخت
با نیک و بد زمانه یکسان در ساخت
دلها همه در بوتهٔ عشق تو گداخت
چونانک تویی جز تو کست می نشناخت
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۸۵ - الحقیقة
دل نیست کز آتش غمت سوخته نیست
یا جان که به تیر غم تو دوخته نیست
تن هست ولیکن ادب آموخته نیست
زان است که شمع وصل افروخته نیست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۸۷ - الحقیقة
هستی تو همه، با تو برابر چه بود
من هیچم و خود زهیچ کمتر چه بود
بنگر که منم تو را و هستی تو مرا
درویش که باشد زتوانگر چه بود
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۹۵ - الحقیقة
یاری که وجود و عدمت اوست همه
سرمایهٔ شادی و غمت اوست همه
تو دیده نداری که بدو درنگری
ورنه زسرت تا قدمت اوست همه
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۰۰ - الحقیقة
ما خود ز ازل عاشق و مست آمده ایم
شیدا و خراب و حق پرست آمده ایم
دستم چه زنی که در مُصاف غم تو
بی پا و دل و دیده و دست آمده ایم
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۰۲ - الحقیقة
هر دل که به سوی او گراید رفتن
بالا بر عقل و جانش باید رفتن
با زحمت عقل و جان کس آنجا نرسد
کان راه به پای عشق شاید رفتن
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۰۵ - الحقیقة
آتش نزند در دل ما الّا او
کوته نکند منزل ما الّا او
گر جمله جهانیان طبیبم گردند
حل می نکند مشکل ما الّا او
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۳۳ - الصفا
گر یک نفس آن جان و جهان بتوان دید
عیش خوش و عمر جاودان بتوان دید
در آینهٔ رخش که روشن بادا
گردم بزنی صورت جان بتوان دید
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۱۴۵ - الصّبر
در محنت اگر چه صبر ایّوبی به
چون عشق به روی تست مغلوبی به
هرگاه که از حجاب بیرون آیی
ناچیز شود وجود محجوبی به
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۵
تا چند شوی تو از پی شمع و شراب
تا چند دهی بهر بتان دل را تاب
من بندهٔ آن دلم که روزان و شبان
بی شاهد عاشقند و بی باده خراب
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۴۰
گر دل زتو بگسلد به غم بشکنمش
یا از بر خویشتن برون افکنمش
گر دیده به غیر تو به کس در نگرد
یا پُر کنمش زخون و یا بَر کنَمش
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۴۱
یا رب چه خوش است زلف خم در خم او
و آن عارض چون شیر و می اندر هم او
شد زنده دل مردهٔ اوحد زدمش
بی شک دم عیسوی است امشب دم او
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۴۲
آنی که فلک با تو درآید به طرب
گر آدمئی شیفته گردد چه عجب
جز بندگی تو من نخواهم کردن
خواهی بطلب مرا و خواهی مطلب