عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۷۷
چون معترفم بدانچ سرمستی هست
در حضرتت افلاس و تهیدستی هست
من آنِ توَم، تو را چه باشد؟ هیچی
تو آن منی مرا همه هستی هست
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۷۹
بیچاره دل شکسته چون بستهٔ تست
بی مرهم وصل هر زمان خستهٔ تست
چون می گسلی از آنک پیوستهٔ تست
گر بستهٔ تست دل نه بشکستهٔ تست
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۸۳
در دیدهٔ دیده ام تویی بینایی
در لفظ و عبارتم تویی مبنایی
در هر قدمم راه تو می بنمایی
ای من تو شده تو من چه می فرمایی
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۸۷
یا دم بی غم مرا تو بی غم گردان
مقصود من خسته میسّر گردان
بنمای مرا روی، مکن، این خوش نیست
تو با من و من بی تو چنین سرگردان
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۹۷
در راه توَم گر زیم و گر میرم
دل بر که نهم چون زتو دل برگیرم
پیری برِ رحمت تو قدری دارد
چون بر در تو پیر شدم بپذیرم
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۰۱
بنیاد دل ما غم تو ویران کرد
ما را هوس عشق تو سرگردان کرد
زآنجا که تویی مگر که لطفی بکنی
پیداست کز اینجا که منم چه توان کرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۰۵
در آتش عشق رنگ دل بزاید
جز در غم عاشقی طرب نفزاید
در عشق دل و دلبر ثابت باید
یا رب تو دلی بخش که آن را شاید
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۰۶
چون من به تو دادم دل و دین بس باشد
نفرین توم از آفرین بس باشد
من می گویم جمله تویی من هیچم
تسبیح بزرگ من همین بس باشد
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۰۷
من لوح دل از جمله امانی شستم
جان را زنشاط و کامرانی شستم
تا آتش سودای تو در جان من است
من دست از آب زندگانی شستم
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۱۰
ای از تو خرابی سبب آبادی
وای در غم تو هزار جان را شادی
در بندگیت از دو جهان آزادم
هرگز دیدی بنده بدین آزادی
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۱۷
ای از دو جهان به حسن و زیبایی فاش
ای از همه پنهان و به پیدایی فاش
بر حالت ما مگیر زان روی که ما
سودازدگانیم به شیدایی فاش
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۲۱
ای از پی دیدنت منوّر چشمم
نور تو گرفته است سراسر چشمم
از خاک در تو سرمه ای بخش مرا
تا جز تو کسی نماند اندر چشمم
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۲۲
آن را که فراموش نئی یادش کن
پیوسته غم تو می خورد شادش کن
در عشق تو پیر گشت رنجش منمای
در بندگیت به مزد آزادش کن
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۳۱ - نعت النبوة
من خود به چه دل زنم دم سودایش
یا من چه سگم که دیده سازم جایش
گر دست رسد جملهٔ معصومان را
در دیده کشند جمله خاک پایش
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۳۸ - التّوکّل
عشّاق به فضل آشنایان تواند
سرگردانان شکسته پایان تواند
جز از تو گدایی نکنم من زیرا
سلطان جهان جمله گدایان تواند
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۵۴ - الرّضا و التّسلیم
چون از خُم تست می چه صافی و چه درد
از تو چه بزرگ تحفه ای جان و چه خرد
هم بار تو گر بار کسی شاید برد
هم پیش تو گر پیش کسی باید مرد
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۶۰ - الرّضا و التّسلیم
گر یار جفا کند پسندیدهٔ ماست
خاک قدمش چو دیده در دیدهٔ ماست
هر جور و جفا که می کند آن نه ازوست
آن نیز هم از طالع شوریدهٔ ماست
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۶۲ - الرّضا و التّسلیم
در دیدن روی یار اگر چشم شوی
باید که زپای تا به سر چشم شوی
با کشتن و سوختن همی ساز چو شمع
تا چشمهٔ نور و نور هر چشم شوی
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۶۶ - الرّضا و التّسلیم
تو زنده نئی مگر به جان غم او
شادی مطلب جز از نشان غم او
بر سر ننهی افسر اقبال ای دل
تا سر ننهی بر آستان غم او
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۱۶۷ - الرّضا و التّسلیم
من خاک تو در چشم خرد می آرم
عذرت نه یکی نه ده که صد می آرم
سر خواسته ای به دست کس نتوان داد
می آیم و بر گردن خود می آرم