عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۲
هرکس که نظر باز به آن زلف دوتا شد
درحلقهٔ زنجیر نظر بند بلا شد
هر ذرهٔ خاکیست جدا تشنهٔ خونی
رحم است بران قطره که از بحر جدا شد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۶
بلاکش عاشقی کو با غم جانانه می سازد
ز جان سختی، دم شمشیر را، دندانه می سازد
گشاید گل به شبنم، گر چنین آغوش الفت را
به بلبل آشیان را غیرت، آتشخانه می سازد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۴۹
آن قدر کرد تپیدن که به آرام رساند
فیض پرواز همین بود که تا دام رساند
خجل از فیض نسیمم که ز گلزار جهان
بوی یاسی به دماغ دل ناکام رساند
از تب عشق، به جان منت ساقی دارم
که ز تبخاله لبم را به لب جام رساند
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۵۳
تذرو دل، اسیر سرو آزاد تو می باشد
بلای جان، قیامت جلوه شمشاد تو می باشد
به این شاد است خاطر، کز غم محنت کشان شادی
دل از غم خرابم، عشرت آباد تو می باشد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۵۴
خون من تیغ تو آندم که به خاک افشاند
رشحه ای کاش بر آن دامن پاک افشاند
ثمر عالم ایجاد جز این نیست، که صبر
جگری خون کند و دیده به خاک افشاند
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۶۴
آب دیده ام خونین، آهم آتشین باشد
عاشقم به کام دل، عاشق این چنین باشد
طعنه بر گنه کاران، ای بهشتیان مزنید
جنّت بنی آدم، حسن گندمین باشد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۱
آزاده، از حیات خود آزار می کشد
باری ست این، که دوش سبکبار می کشد
بر خصم تندخوست دلم، کورهٔ گداز
زین خون گرم، نیشتر آزار می کشد
تنها نه کفر زلف تو زد راه تقویم
زاهد به سبحه، رشتهٔ زنّار می کشد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۲
جز آتش بهار هوا را که بشکند؟
جز می، طلسم توبهٔ ما را کِه بشکند؟
دست و دل شکسته ام از کار برده ای
بر عارض تو، زلف دو تا را که بشکند؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۷
نگاه خشم، چشم شوخ او را زیب دیگر شد
رگ تلخی درین بادام، شیرین تر ز شکّر شد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۷۹
همّت آن است که در پیش کرم، دون نشود
کف من از گهر آبله ممنون نشود
من جگر تشنهٔ آن تیغم و او صرفه شعار
دم آبی ندهد، تا دل من خون نشود
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۸۲
هما که بال و پر خویش سایبان تو دارد
اگر غلط نکنم پاس استخوان تو دارد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۸۶
این عشق تازه دیده به اشکم دچار کرد
خار خزان رسیدهٔ مژگان، بهار کرد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۹۴
گر چه در بزم جهان، گردن میناست بلند
یک سر و گردن از او نشئه صهباست بلند
می کند سلسلهٔ شور جهان کوتاهی
بس که آوازهٔ آن زلف چلیپاست بلند
فیض تشریف جنون بر قد رسوایی ما
کوتهی تا نکند دامن صحراست بلند
برسر منصب پروانگیت در محفل
شمع را تا به سحر گردن دعواست بلند
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۹۵
شور مستی از دل دیوانهٔ ما شد بلند
بانگ نوشانوش از میخانه ما شد بلند
سیل عشق آغاز ویرانی، نخست از ما نهاد
اول این گرد از دل دیوانه ما شد بلند
گشت کیفیت دو بالا از دل ما درد را
نشئه این باده از پیمانه ما شد بلند
نوحه کردن در جهان بر زندگی عادت نبود
اول این شیون ز محنت خانه ما شد بلند
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۲۵
دلم، شب بر خس و خاشاک کویش تا سحر غلتد
چو آن شبنم که در گلزار، بر گلهای تر غلتد
نه پای رفتن و نی دست دامنگیریش دارم
درین بی دست و پایی ها، مگر اشکم به سر غلتد
درین بزم آن قدر از خود، ز خودکامی طمع دارم
کزین پهلو سپند من، به پهلوی دگر غلتد
سرت گردم، مکن منع از تپیدن، نیم بسمل را
رسد عاشق به آرامی، چو در خون جگر غلتد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۲۷
ساغر ای عشق به اندازهٔ مخمور بیار
خون به جوش آمده ما را، می منصور بیار
داغ گرمی که کند بر سر خورشید خراج
به قیامتکدهٔ سینهٔ پرشور بیار
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۳۴
گرفتار تو را در دور خط، شد کام جان خوشتر
اسیران را قفس در شب بود از آشیان خوشتر
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۳۶
ز خط شده ست عذارش بنفشه زار امروز
کرشمهٔ عجبی می کند بهار امروز
گرفته ام به سخن لعل می چکانش را
به خون توبه چرا نشکنم خمار امروز؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۴۴
نمی بینم به مسجد رونق، از دلمرده اصحابش
همان به، شیشهٔ می را کنم قندیل محرابش
بر آن نازک بدن، دل در برم چون بید می لرزد
پرستاران کنند از برگ گل، گر بستر خوابش
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۴۵
برده شوریدگیم از خود و صهبا در پیش
طرفه سیلی ست به دنباله و دریا در پیش
سرو نازت، چو به گلگشت گلستان آید
سر ز خجلت فکند، نرگس شهلا در پیش