عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۶۹
غم عشقت خلاص ازرنج دنیا می کند ما را
مذاق تلخ، تلخی ها گوارا می کند ما را
کند آیینه را روشن نظر، خاکستر گلخن
غبار کلفت ایام، بینا می کند ما را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۰
جدایی نیست از لیلی، دل دیوانهٔ ما را
بود با کعبه ربطی در میان بتخانه ما را
اسیر جذبهٔ شمعی ست جان مضطرب حالم
کمند شعله در گردن بود، پروانه ما را
نمک در دیده ساید، شور عشق از خواب شیرینش
اگر راحت پرستی، بشنود افسانهٔ ما را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۳
این است که دل برده و خون کرده بسی را
بسم الله اگر تاب نفس هست کسی را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۵
ای که در کشتن عشاق درنگ است تو را
نیم بسمل شده مگذار که ننگ است تو را
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۷۸
به بازاری که دلق میگساران می شود پیدا
بهای خرقه پرهیزگاران می شود پیدا
موثر جلوه سازی می کند جایی، اثر جایی
ز دلها دود این آتش عذاران می شود پیدا
چنین گر، گریه را از خوی او، در دل گره سازم
پس از مردن، ز خاکم چشمه ساران می شود پیدا
به مستی نغمه سنجی خوش بود، ساقی سرت گردم
چمن بشکفت وگلبانگ هزاران می شود پیدا
اگر بیگانه گردد چند روزی، روزگار از تو
عیار آشنایی های یاران می شود پیدا
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۸۸
چه شد مهر جهان آرای من، آن گرم جوشیها
خوشا عهدی که با ما داشتی، پیمانه نوشیها
لباس پنبه، داغ لاله را در برنمی باشد
ز عاشق فطرتان، هرگز نیاید پرده پوشیها
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۲
فصل بهار عشق و تماشای اشک ماست
چشم سفید ما، کف دریای اشک ماست
مستی که پشت پا به جهان خراب زد
طوفان سیل بادیه پیمای اشک ماست
بر کف گرفته کاسهٔ دریوزه، از صدف
دریا گدای گوهر والای اشک ماست
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۴
روزی که غمزه اش به من خسته جنگ داشت
هر جای دل که دست نهادم، خدنگ داشت
می خواستم که خرقه به ساغر بیفشرم
ضعف خمار، دست مرا زیر سنگ داشت
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۶
مستی چشم یار، ز پیمانه خود است
خواب بهار، پردهٔ افسانهٔ خود است
غمهای مایه دار تو از دل نمی رود
این گنج شاهوار، به ویرانهٔ خود است
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۷
خار رهت، به روضهٔ رضوان برابر است
خاک درت، به چشمه ی حیوان برابر است
از شوخی نگاه تو آموختم سخن
هر نقطه ام، به چشم غزالان برابر است
خود را به چنگ لطمهٔ دنیا نیفکنی
این موجهٔ سراب، به طوفان برابر است
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۹۹
کاو کاو مژه ی من به جگر خون نگذاشت
سینه ام داغ برای دل مجنون نگذاشت
حرکت در قلم نکته سراینده ی من
شوخی مصرع آن قامت موزون نگذاشت
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۰۹
همدم سنجیده گفتاران، لب پیمانه است
آشنا رویی که دیدم، معنی بیگانه است
رَه غلط افتاده مجنون بیابان گرد را
منزل آرام، صحرای دل دیوانه است
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۳
روشن از حیرت دل شد که دلارایی هست
در بر این آینه را، آینه سیمایی هست
پای آوارگیم، رهبر دامن نشود
گر بجز کوی تو، پنداشته ام، جایی هست
وسعت آباد دل، افتاده حزین در پیشت
برو از خویش که خوش دامن صحرایی هست
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۱۴
بال و پر گر به اسیری نبود پروا نیست
گوشهٔ خاطر ما، هیچ کم از صحرا نیست
درکار خانهٔ دهر، چیزی به مدعا نیست
نعمت بود فراوان، جایی که اشتها نیست
با یاد قامت او، سازد دل شکسته
در دست پیر چیزی، زیباتر از عصا نیست
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۰
آتشکده ای در جگر سوخته دارم
زان حسن گلوسوز، که بی ساخته دارد
ز نگار خط شوخ تر از جوهر شمشیر
بر آینه عارض پرداخته دارد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۲
شوریده سرم، طرهٔ پیچان تو دارد
آشفته دلم، زلف پریشان تو دارد
زبن گونه، فرومانده و بی تاب و توانم
پنهان چه کنم؟ سستی پیمان تو دارد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۳
شکرخند دلم خواهش ز لعل می کشی دارد
خمار من تمنای شراب لب چشی دارد
حزین، از داغ خونگرم محبت، حیرتی دارم
که دستی بر دل هر کس نهادم آتشی دارد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۷
عمر گذران، فکر مه و سال ندارد
چشم نگران، سیل به دنبال ندارد
از قهر تو، بیمی نبود بوالهوسان را
چشم تو پلنگیست که چنگال ندارد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۸
با داغ محبت، دل دیوانه نسازد
دریاکش مخمور به پیمانه نسازد
خاطر نکند عشق، ز معموری ما جمع
تا جغد، به وبرانهٔ ما خانه نسازد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۳۹
شراب خون من، آن مست را مخمور می سازد
کباب من لب شیرین او را شور می سازد
به قسمت گر نصیب خضر گردد، یک شب هجران
ره نزدیک عمر جاودان را، دور می سازد
چنین بی پرده چون بلبل، نمی گردید افغانم
مرا رسوا و مست، آن غنچه مستور می سازد