عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹
عشق است سلیمان و دل انگشتر اوست
داغ جگرم سیاهی لشکر اوست
قالب نی و جان ناشکیباست نوا
نالیدن ما از لب چون شکر اوست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۴
عشق است که درد من و درمان من است
دین من و پیر من و ایمان من است
خون از بن هر مو نفشانم چه کنم؟
زان نشتر غمزه ای که در جان من است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵
افسانهٔ عشق، راز پنهان من است
صد چاک چو جیب گل، گریبان من است
زاهد، ره اسلام مداری بگذار
دین را به بتان باختن ایمان من است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹
افسوس که درد عشق و درمان هم نیست
داغ دل گرم و مهر جانان هم نیست
خون در طلب نعمت الوان نخورم
تنها نه که نان نمانده، دندان هم نیست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
آن را که رسوم عشقبازی اصل است
آسوده ز دوری و خلاص از فصل است
در نامه ی عاشقان نباشد فصلی
افسانهٔ عشق، وصل اندر وصل است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
ما را لب لعل فام می باید، نیست
این شهد نصیب کام می باید، نیست
هجری که سرم خمار ازو دارد، هست
وصلی که مرا مدام می باید، نیست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱
آن دیده، که بازاری عشاقش خوست
روی طلب راه نوردان با اوست
پرسید که: مِن اَینَ اِلی اینَ تَروحُ
گفتم از دوست، هم روم باز به دوست
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
دلبر بسیار و دل نگهدار کم است
دلدار کم و چه کم که بسیار کم است
گویند به عالم تو چرا بی یاری؟
یاران چه کنم؟ یار وفادار کم است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۷۰
هرحند که حسن و عشق، مستور به است
آیات نیاز و ناز، مشهور به است
هر سینه که داغ نیست، خشت لحد است
زان لب که ننالید، لب گور به است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۷۱
گر خاک شوی، در ره دلدار خوش است
ور نازکشی، ناز خریدار خوش است
در خواری عشق، خودفروشیست، هنر
افسانهٔ ما بر سر بازار خوش است
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۷۳
اندوه جهان و شادمانی همه هیچ
سرمایهٔ روزگارِ فانی همه هیچ
یاد این سخن از تجربه کاران دارم
غیر از غم یار جاودانی همه هیچ
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
دل در غم عشق، کامرانی نکند
تا ناله درفش کاویانی نکند
با یار گرانباری دل گفتم، گفت
بار غم ما به دل گرانی نکند
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
تا بر لب عاشق می گلگون ناید
از دیده نمی شود شط خون ناید
خود را به خم باده درانداز حزین
هر بار، سبو درست بیرون ناید
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
آنان که به سودای تو داغ افروزند
از شعلهٔ شوق تو، دماغ افروزند
چشم ار کنم از روی تو روشن چه شود؟
رسم است، چراغ از چراغ افروزند
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۹
در عشق، رگ جان گرفتار برند
از شیر وفا، کودک بیمار بُرند
نام سر زلف یار، سودازدگان
در دیر مغان برند و زنّار بُرند
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۷
هر جلوه که آن نرگس عیار کند
خوبان طراز را دل افگار کند
گر چشم فسونگر نبود بر سر کار
جادوی که در بابلیان کار کند؟
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
دل، بندهٔ عشق است، کفیلی دارد
جان و تن سرگشته دلیلی دارد
آتشکدهٔ سینهٔ من خالی نیست
بتخانهٔ آزری خلیلی دارد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۵
جانان چو هوای جلوه ی ناز کند
هر ذرّه به اصل خویش پرواز کند
در پردهٔ اجمال، پسندد چو جمال
صد در ز تفاصیل شئون باز کند
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۶
حسن تو به یک جلوه گرفتارم کرد
وز نرگس مست، عشوه درکارم کرد
بی قدر متاع من خریدار نداشت
عشق تو به این قیمت و مقدارم کرد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۷
کی بود که دل بستهٔ زنار نبود؟
جان در شکن طره، گرفتار نبود؟
سر در قدم پیر مغان می سودم
آن روزکه در بتکده، دیار نبود