عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۵
عشق است که چرخ را برآمد به فراز
وز کوتاهی کرده خرد پای دراز
هرچند که داده هر دو را بال، قضا
ماهی با مرغ، کی شود هم‌پرواز؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۱
قدسی ز تو در قید حجاب است هنوز
روی املش زیر نقاب است هنوز
بر تار وفای تو نمی‌بندد دل
دانسته که رشته خام تاب است هنوز
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۲
قدسی به دلت هوای کام است هنوز
خوناب جگر بر تو حرام است هنوز
آسوده دلی، تهمتی عشق مشو
در آب مزن کوزه که خام است هنوز
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۳
بینم رخ غم، نقاب نگشاده هنوز
مستم، چه شد ار نخورده‌ام باده هنوز
چون لاله مرا چهره به خون دارد سرخ
داغی که سیاهی‌اش نیفتاده هنوز
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۵
ای مرغ چمن، عشق ندانی ز هوس
از گفت و شنید عاشقی بس کن، بس
عاشق نبود خانه‌طلب، ور نه چرا
پروانه نشد مقید دام و قفس؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۶
ای خواهش عشقت آرزوی همه کس
پرواز کند سوی تو عنقا و مگس
مرغان همه نزدیک به دام آمده‌اند
تا بخت به نام که زند فال قفس
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۸
از همسفران عشق، چون اهل هوس
افغان که درین بادیه بس ماندم پس
مشتاق به ذکر سبقت‌اندیشانم
چون مانده ز کاروان، به آواز جرس
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۵
آن غنچه که کار با صبا افتادش
از بلبل خویش خواهد آمد یادش
هرچند صبا شکفته دارد گل را
چون یک دو سه روز شد، دهد بر بادش
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴۱
عشق ارچه بود ز بود، نابودش بیش
آخر باشد ز عقل، بهبودش بیش
از خوف طریق عشق، اندیشه مکن
هر راه که پرخطر بود، سودش بیش
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۶
فارغ شده‌ام ز ننگ و آسوده ز نام
چون من نگرفته کس ز رسوایی کام
سودای دلم همیشه طغیان دارد
دیوانه عشق را بهارست مدام
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۸
از مژده خویش پیشتر نه دو سه گام
بشتاب که خرسند نگردم به پیام
گوشم خبرت جوید و چشمم دیدار
گو چشم ز گوش پیشتر یابد گام
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۱
هر دم نتوان کرد به جامی مستم
یک جرعه خراب داردم تا هستم
روزی که قدم نهاد در کوی تو دل
اول، ره بیرون شدنش را بستم
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۳
زان روز که از مادر گیتی زادم
یک لحظه نرفته حسن و عشق از یادم
صلوات فرست جلوه شیرینم
تعویذ نویس بازوی فرهادم
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۴
آن شوخ که دل به جلوه او دادم
از شوخی، داد خانمان بر بادم
عالم همه زو پرست و من زین شادم
کش راهِ برون شد نبود از یادم
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۷
در عشق، به جز زیان ندارد سودم
از تیرگی اختر خود خشنودم
از بخت سیاه، بر سرم منت‌هاست
چون لاله، چراغ روشن است از دودم
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۹
با عشق، ز دل نهفته رازی دارم
پنهان ز نظر، دیده بازی دارم
در جلوه، دو عالمم نیاید به نظر
خوش آینه عکس گدازی دارم
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۲
در وصل تو دیده بر زمین می‌دوزم
در باغم و از حسرت گل می‌سوزم
تو در نظر و من به خیالت مشغول
در وصل، طریق هجر می‌آموزم
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۶
در عشق به آن بهانه جو نزدیکم
وصلش دارد به خود نکو نزدیکم
این طرفه که با من است پیوسته و من
از خود چو شوم دور، به او نزدیکم
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۳
بی راهبری که سوزدش بهر تو جان
افروختن شمع محبت نتوان
کی شعله و موم ربط یابند به هم؟
تا پای فتیله‌ای نباشد به میان
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۹
عقل آمد و دل در اضطراب است همان
بی عشق، خردمند خراب است همان
هرچند که ابر، کشت را در کارست
محتاج به فیض آفتاب است همان