عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۷
قدسی که غم عشق تو بنیادش برد
جز یاد تو هرچه بود از یادش برد
روزی که نشد صرف تو عمرش، هدرست
هر گل که نچید باغبان، یادش برد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۲
تنها نه دلم به دیده تر نازد
هر عضو ز من به عضو دیگر نازد
دل روی به دیده دارد و دیده به اشک
دریا به صدف، صدف به گوهر نازد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۶
افتاده عشق، کی ز جا برخیزد
نقشش مگر از باد فنا برخیزد
بر خاک، همان ز خاک افتاده‌ترست
هرچند ز خاک، نقش پا برخیزد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۲
ای عشق، ترا کس به نشان نشناسد
زان سان که تویی، کس آنچنان نشناسد
آن را که امیدی تو، نباشد نومید
آن را که بهاری تو خزان نشناسد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴۹
گر زان که همای عشق صیدم باشد
کی رشک به شبلی و جنیدم باشد
آزادتر از من نبود کس به جهان
آزادی اگر ز جور قیدم باشد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶۰
قدسی چو قرائتش تمنا می‌شد
بر سوره یوسف نظرش وا می‌شد
گرد سر محبوبی یوسف می‌گشت
قربان محبت زلیخا می‌شد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۹
از عشق دلی که دیده دوزد چه کند
چون آتش عشق برفروزد چه کند
بر شیوه معشوق کند عاشق کار
پروانه چو شمع اگر نسوزد چه کند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۲
آن قوم که با عشق نه از یک جایند
مستغرق عشقند و هوس‌پیمایند
ماهی و نهنگ عین دریا نشوند
هرچند تمام عمر در دریایند
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۴
در معرفت آن که عشق بر عقل افزود
در راه طلب نگشت سعیش نابود
بی مغز نمی‌کند خرد نشو و نما
از کاشتن دانه بی مغز چه سود؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰۶
کوچک خرد ار چه زود عاشق نشود
تا جان به تنش بود، پی عشق بود
هرچند که نام نان نداند طفلی
آن نیست که نان خوردنش از یاد رود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۲
در عشق، کسی که نو گرفتار بود
باید به جگرسوخته‌ای یار بود
گردید چو طفل، گرم آتش‌بازی
باید دگری ازو خبردار بود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۱۴
تا مهر توام به سینه مستور بود
ظلمت ز فضای خاطرم دور بود
دل روشنی‌ام ز عشق باشد، آری
ویرانه ز آفتاب معمور بود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۲۸
از گفته عقل، شورش من نرود
این گرد ز دل به باد دامن نرود
طوفان خرد نبرد سودا ز دلم
رنگی که بود پخته، به شستن نرود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۰
عاشق ز درت به هر هوایی نرود
از جای به هر تک تک پایی نرود
پروانه پر خویش ازان سوخته است
تا از قدم شمع به جایی نرود
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۴
از حرف هوس، صدق سخن، لاف شود
با عشق، حصیرباف زرباف شود
چون الفت عشق با خرد درگیرد؟
گازر به هوای تیره کی صاف شود؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۳
عاقل ز سر کوی تو رسوا آید
سودا به سر و سلسله برپا آید
بر صفحه دل، حکایت زلف تو را
هر طور نویسند، چلیپا آید
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۰
کی عشق برون از دل پر خون آید؟
... نشسته چون رود، چون آید
معنی نکند ز جای خود نقل مکان
هرچند که از کلام بیرون آید
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۷
از وصل تو ام به دل سروشی نرسید
وز شهد لبت، لبم به نوشی نرسید
با این همه بیداد که دیدم از تو
آواز شکایتم به گوشی نرسید
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷۹
زردست اگرچه چهره عاشق زار
رشک چمن است طبعش از جلوه یار
گویی گل رعناست ریاضت‌کش عشق
ظاهر ز خزان غنی و باطن ز بهار
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۱
تا دیده سرشک لاله‌گون آرد بار
پنهان بود از خلق، نشان دل زار
در گریه نخیزد از دل عاشق آه
روز باران نمی‌کند گرد، سوار