عبارات مورد جستجو در ۲۵۹۸۲ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
عاشق باشد ز شور خود مست و خراب
عاقل ز پی نصیحتش در تب و تاب
از گرمی عقل، عشق افسرده نشد
دریا نشود ز تاب خورشید سراب


قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱
بر روی محیط است کف پای حباب
نگرفته درین بحر، کسی جای حباب
عاشق، ز شکستگی، همه عشق شود
دریا شده، تا شکسته مینای حباب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹
جان از تو دمی برد دمی دیگر باخت
تن از تو گهی قوی شد و گاه گداخت
نه در نظر آیی و نه در دل گنجی
ای عشق، حقیقت تو را کس نشناخت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۳
جان نیست که در آتش جانانه نسوخت
بی گرمی باده هیچ پیمانه نسوخت
عاشق همه آن کند که معشوق کند
تا درنگرفت شمع، پروانه نسوخت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۵۷
ای گل، که چنین کرد ز خود بی خبرت؟
وی لاله ز عشق کیست داغ جگرت؟
ای سرو، تو هم گر به چمن آزادی
چون می‌نهد آشیانه قمری به سرت؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۰
ای عشق، اجل چیست بر شمشیرت؟
بر فرق فلک خورد سر شمشیرت
از بخیه به زخم پرده‌پوشم، تا غیر
آگه نشود ز جوهر شمشیرت
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۱
یک قوم، امیدوار از روز نخست
قومی شده ناامید از همت سست
ای عشق، سپرده‌اند خلقی به تو دل
تا کوزه که را برآید از آب، درست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲
مجنون تو رسوای جهان دگرست
افشاگر این راز، زبان دگرست
ژولیدگی مو نبرد عیب خرد
دیوانه عشق را نشان دگر است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
دانم ندهد به گفتگو وصلش دست
این غصه، لبم را ز سخن‌گفتن بست
تا حسن طلب بسته لبم را قدسی
چون نقطه نمی‌توان به حرفم پیوست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۵
شیدایی عشق در جهان بسیارست
عشق است که یک انار و صد بیمار است
آمیخته قهر و لطف با هم اما
یک جنگ و هزار آشتی در کارست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۹
آن را که سری به عشق عالم‌سوزست
بختش مسعود و طالعش فیروز است
اکنون که شب از موی سفیدم روزست
معلومم شد که عشق پیرآموزست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۲
...........
...........ست
تا سرزده از شمع چنین بی‌ادبی
پروانه ز عشق شمع وا سوخته است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
آیند اگر به مصلحت با هم راست
آمیزش عشق با خرد حرف کجاست
هرچند که جوشند به هم در یک پوست
در بیضه همان سفیده از زرده جداست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
جان زنده بود به عشق و عشق تو به جاست
بر ذره ز آفتاب، بس منت‌هاست
هر جزوی را وصول کل، کل دارد
آن قطره که پیوست به دریا، دریاست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۷
رخسار تو هر کجاست، صبح طرب است
گر شام غمی ره برد آنجا، عجب است
آنجا که سر زلف دراز تو نشست
پاس نفس صبح، کمال ادب است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
نیشی که خورد بر دل مجروح کجاست
دردی که ازو تازه شود روح کجاست
طوفان بلا بر سرم آورد خرد
ای عشق بگو سفینه نوح کجاست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
مردم ز فراق منزل یار کجاست
در شهر، دواشناس بیمار کجاست
ای آن که ز چارسوی عشق آمده‌ای
بنمای به من دکان عطار کجاست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۵
محرومی‌ام از صحبت احباب بس است
بی‌تابی‌ام از آه جگرتاب بس است
تا چند دهد هجر، دلم را مالش؟
ای بخت بمال دیده را خواب بس است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۶
گر عشق مرا شود خریدار بس است
ور غم بودم مونس و غمخوار بس است
ای آن که مراد دو جهان می‌طلبی
این از تو و آن از تو مرا یار بس است
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۹
چون شمع به سوختن کنی خوی، خوش است
دایم ز پی شعله تکاپوی خوش است
از سوز منال چون دم از عشق زدی
آری سوزند هرچه را بوی خوش است